بزرگان ری

محسن صادق

جلد 1 -صفحه : 350/ 51
نمايش فراداده

آن جهت كه جسمانى نيست، نه مكانى است و نه بيرون از ذات نفساز اين روىافلاطون گويد: گوهر نفس همان حركت است و اين حركت زندگى نفس است و ازآنجا كه در ذات نفس است، پس حيات نيز نفس را ذاتى استپس هركس كه اينحركت را بدان گونه كه در ذات نفس، ثابت و دايمى و بيرون از مقوله زمان و محركذات نفس باشد، در نظر آرد، به راستى كه گوهر نفس را در نظر آورده است (ص59 60)فصل هشتم در اين باب است كه نفس را حالتى است از كمال كه آن راسعادت نامند و حالتى است از نقصان كه آن را شقاوت گويندحركت نفس داراىدو جهت است: يكى به سوى خويشتن كه آن را سوى عقل اول نخستين آفريدهخدا مى راند؛ دوم حركتى است به سوى بيرون از ذات خويشتنحكيمان پيشيناين دو جهت را «علو و سفل» ناميده اندبه گفته مسكويه اين از تنگناى تعبير است،زيرا جز اين نمى توانستند گفت؛ اما شريعت از آن دو به «يمين و شمال» تعبير كردهاستحركت نخست، نفس را به آفريدگارش نزديك مى كند: «سعادت»، حركتدوم، او را از ذات خويش برون مى برد: «شقاوت» (ص 63)مسكويه در اينجا توهّمترك دنيا را كه از تفسير حركت دوم نفس پديد مى آيد، رد مى كند و به تفسير سخنارسطو مى پردازد كه گويد: «انسان به طبع خود شهرنشين است» (ص 64 65).فصل نهم در راههاى تحصيل سعادت و فصل دهم در حالت نفس پس از جدا شدناز تن استوى در جاى ديگر اين فصل، به هنگام نكوهش سرپيچى از فرمان عقل،خرد را «نخستين پيامبر خدا به سوى خلق» خوانده است (ص82).

بخش سوم اين كتاب در نبوت و حاوى 10 فصل استفصل نخست تا سوم درمراتب موجودات گيتى و پيوستگى آنها با يكديگر است (ص 85) و اينكه انسانجهانى است كوچك كه نيروهاى او به سان نيروهاى جهان بزرگ، به يكديگرپيوسته است (ص 92)حواس پنجگانه سرانجام به قوه مشترك وبالاتر از آنمى رسند (ص 97) ودر فرجام، صورت انسانىِ انسان كامل مى گردد، چنان كه