بزرگان ری جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
استدلالهاى مشابهى اثبات كرده است (ص 3 5)در اينجا مى گويد جسم اگرصورتى پذيرد، صورت ديگرى را پذيرا نمى شودسيم اگر جام شود، ديگر صراحىنتواند بوداگر نقشى بر موم زنند، نقش ديگرى بر آن نتوان زدزيرا پذيرفتن نقشديگر، نابودى نقش نخست را همراه دارد؛ اما نفس در پذيرفتن صور معقول چنيننيست: آنها را همزمان مى پذيرد و اين نشانه تجرد اوست (الفوز، 37 38)فصلدوم در اين باب است كه نفس، اشيا را از غايب و حاضر و معقول و محسوس ادراكمى كند (ص 40)فصل سوم پاسخ به پرسش درباره چگونگى ادراك نفس استآيانفس داراى بخشهاى بى شمارى است كه هركدام ويژه ادراك چيزى است؟ آيا نفسدر ادراك اشياء گوناگون داراى شيوه هاى گوناگون است؟ آيا همچندِ اشياء مركبمدركاتى در كار است؟ (ص 43)فصل چهارم در فرق ميان جهتى است كه نفسبدان تعقل مى كند و جهتى كه بدان احساس مى كندوى گويد: «هر دو جهتانفعاليند و انفعالِ نفس بر عكس چيزهاى ديگر كمال اوست» (ص 47)جهتعاقله نفس در ادراك معقولات نياز به ابزار ندارد، برخلاف جهت حسى نفس كه تامحسوسى نباشد، احساسى در كار نيست و نيز فرقهايى ديگر..(ص 50)فصلپنجم در اين است كه نفس جوهرى است زنده و جاويد كه نه مرگ مى پذيرد و نهنابودىيعنى نفس نه عين زندگى، بلكه زندگى بخش هر چيزى است كه خود درآن استنفس ناطقه داراى حركتى است ويژه خود او كه در آن نياز به ابزار جسمانىنداردتن آن گاه مرده است كه نفس از آن جدايى گيردنفس بطلان پذير نيست، زيرانه جسم است و نه عرض، بلكه جوهرى است بسيط كه او را ضدى نيست تا باطلشود، و نه مركّب است كه منحل گردد (ص 53،55)فصل ششم را به نقل مذهبافلاطون، پروكلوس (برقلس) و جالينوس در مسأله بقاى نفس اختصاص داده است(ص 56 58)فصل هفتم در ماهيت نفس استحركت نفس، حركتى دورانى وجولانى است و هيچ گاه نفس را خالى از اين حركت نمى توان يافتاين حركت از