ديباچه كتاب النقض و شيوه نثر آن
اكنون براى نمونه و توضيح بيشتر، قسمتى را از آغاز كتابالنقضشيخعبدالجليل كه بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر حضرت رسالت پناهى و اولادطاهرين آن حضرت شروع مى شود مى آوريم و سپس به شرح تاريخ تأليف آنمبادرت مى ورزيم:اما بعد بدانند منصفانى كه اين مجموعه برخوانند كه در ماه ربيع الاولپانصد و پنجاه و شش سال از هجرت صاحب شريعت (عليه الصلاة والسلام) به ما نقل افتاد كه كتابى به هم آورده اند، و آن رابعض فضايحالروافضنام نهاده انددر محافل كبار و حضور صغار بر طريق تشيعمى خوانند و مردم غافل از استماع آن دعاوى بى بيّنت و معانى متحيرمى مانند.مگر دوستى مخلص نسختى از آن به امير سيدِ رئيس كبير، جمال الدينعلى بن شمس الدين الحسينى (ادام اللّه علوه و سيادته) كه رئيس شيعهاست برده است و او آن را مطالعه به استقصاء تمام كرده و آن را به برادرمهترم اوحد الدين حسين كه مفتى و پير طايفه است (مد اللّه عمره وانفاسه) فرستاد و او نيز از سر كمال و فضل مطالعه كرده و از من پوشيدهداشت، از خوف آنكه مبادا من در جواب نقض تعجيلى بكنممدتى درازدر بند و طلب آن نسخت بودم و ميسر نمى شد و چون دانستم كه گروهىاز علماى هر طايفه به استقصاء تمام تفحص اوراق آن كتاب نموده اند و بركلمات نيك و بدش وقوفى يافته اند، استبعاد و تعجب نموده اند...سپس مى گويد:مصنف مزبور كتاب خود را در سه نسخت كرده يكى به خزانه اميرمعروف فرستاده، و يكى مصنف دارد و به خفيه بر عوام الناس مى خواند،و يكى به قزوين فرستاده تا هر كس آن را بخواند به زندقه و فساد افتد ووزر و وبال آن به گردن مصنف بماند.