بعد از آن گفت : شما در نزد من برتر و بهتر از جعفر هستيد از آنكه در مدح شما بالاترعرض كرده و خوشتر ستوده ام در اين ابيات :لَعَمْرى إذا عَافَيْتُ اَوْجَدْتُ مُنعماًبِعَفْوٍ مِنَ الْجانى وَاِن كانَ معْذَرالاَنتَ بِما قدّمتُ اَولى بِمَدحِهِواكرَمُ فَخْراً إِنْ فَخرتَ وَعُنصُراهُوَ الغُرّةُ الزّهْراءُ مِنْ فَخرِ هاشِمٍوَيَدعُو عَلِيّاً ذَا الَمعالِىَ حَيدراوَزيدُ النَّدى وَالسِّبطُ سِبطُ مُحمَّدٍوَعمُّك بِالطّفِّ المُطهَّرِ جَعْفَرابِحَقّكُمُ نالُوا ذُراها فَاَصْبَحُوايَرَوْنَ بِهِ عزّاً عَلَيْكُمْ وَمَظْهَرا
خلاصه معنى آنكه : در وقتى كه من معذرت بخواهم و عفو از گناهان را طلب كنم در تونعمت عفو مى بينم ، و تو ـ اى حسن ! ـ سزاوارترى به مدح من از ديگرى و از جهت عنصرو فخر ذاتى كريمتر ، و تمام بزرگوارى و حسب و نسب تو راست و ديگران را نارواست .
در برخورد منصور با حضرت امام صادق عليه السلام از حضرت جعفر بن محمّد عليهما السلام مروى است كه فرمود : « بعد از وقعه عظيمه از مصيبتمحمّد و ابراهيم ، بنى هاشم را از مدينه كوچ دادند و در عراق مأوى گرفتند ، پس همگىمنتظر شهادت و مترصّد قتل بوديم تا آنكه روزى ربيع حاجب آمد و گفت : از حضراتعلويّه دو نفر كه عاقلند منتخب شوند تا به حضرت منصور ايشان را ببرم پس من و حسنبن زيد برخاستيم و به نزد منصور خليفه عباسى رفتيم پس روى به من كرد و گفت : توئىكه علم غيب مى دانى ؟
من گفتم : «لا يَعْلَمُ اْلْغَيْبَ إِلاَّ اْللّه ُ ».گفت : توئى كه خراج مملكت را به نزد تو مى آورند ؟