ديگر را به اختلاف استحقاق و استعداد خلعت هستى داد ، و هيچ نعمتى از نعماء الهيّه برتراز نعمت وجود نيست .
پس ارتباط ظاهرى و باطنى هر موجودى را به نقطه وجود محمديّه از ابيات مولوى بدان :نى تو اعطيناك كوثر خوانده اىپس چرا خشكى و تشنه مانده اىيا مگر فرعونى و كوثر چو نيلبر تو خون گشته است و ناخوش اى عليلهر كه را ديدى زكوثر سرخ رواو محمّد خواست با او گير خوهر كه را ديدى زكوثر خشك لبدشمنش مى دان همچون مرگ وتب
خلاصه در تفسير«مجمع البيان»فرمود :الكَوْثَرُ هُوَ الشّى ءُ الّذى مِنْ شَأنِهِ الْكَثْرَةُ .و در«تفسير صافى»فرمود :«هُوَ الْخَيرُ الْمُفرِطُ الْكَثِيرُ»و آن بر وزن «جَدْوَل» است ،و هوالنُبُوَّةُ وَالْكِتابُ وَرَفْعُ الذِّكرِ والصّلوةُ والدُعَاءُ الْمُسْتَجابُ وَالْحَوْضُ وَكَثْرَةُ الاْءَتْباعِ والاَْشْياعِ وكَثْرَةُالنَّسْلِ والذُّرِيَّةِ والشَّفاعَةُ .
و حق اين است كه خير كثير جامع تمام معانى مسطوره است، پس اين كلمه مباركه باوجازت لفظ ، مفيد معانى كثيره است ، ليكن ظهورش در دو معنى است :
اوّل :حوض موعود كه عرض آن از بصراى شام است تا صنعاء يمن.