« أَقيلُونى »به زبان خويش راند و عمل به دعوى خود كرد ، و آن مردمان را جز اغراضفاسده در سر چيزى ديگر نبوده است كه وى را اقاله نكردند و براى دواعى نفسانيه او راازاله ننمودند و بر حقيقت ولايت كه يمين نبوّت است ظلم كردند .
پس مى گوئيم : چنانكه انبياء در كوچكى به هيچ وجه شرك نياوردند و بت نپرستيدندبراى شأنى كه در مرتبه نبوّت مى باشد ، و همچنين اوصياء انبياء هم آلوده به اين معصيت كهاعلى مراتب ظلم است نشدند تا استعداد حمل ودايع نبوّتى داشته باشند .
كذلك به عقيده شماها عامه حضرت امير عليه السلام طرفة العينى به عبادت غير خدا توجهنفرمود بلكه همّت و توجّهات قلبيه اش به سوى حق بود و مستغرق در بحار اطاعت چه درحالت صغر و چه در حالت كبر .
پس ظالم نبود و همه وقت خدا را ستود ، لهذا بنا بر مطابقت انبياء و اوصياء ماضين ايننبىّ و وصّى هم بايد چنين باشند ، و هر كه غير اين است لياقت امامت و خلافت حضرترسالت صلي الله عليه و آله ندارد ، و داخل در عنوان «لاَ يَنَالُ عَهْدِى اْلظَّالِمِينَ »مى باشد و تقدم و تفوق