جهت ظهور و بروز صفات خاصه و اوصاف مخصوصه اى است كه به تأييد و تسديد حقتبارك وتعالى در زمان بعثت و رسالتشان از ايشان هويدا و پيدا گرديد ، و به جهت آن استكه ما رعايا بدانيم هر يك از پيغمبران و برگزيدگان از بندگان هر چه داشته اند و نفوسقدسيه و ذوات مقدسه ايشان به طريق استقلال نبوده است ، بلكه همگى مرتبط و متفرع براراده الهيّه و مشيت حقّانيه و قدرت حقه بوده .
پس چنانكه پادشاه ظاهرى مجازى بر حسب بعد و قرب و اختلاف مراتب فرزندانو نزديكان و رجال دولتش از اركان و اعيان يكى را چشم و يكى را زبان و يكى را گوشو يكى را دست و يكى را جگر و يكى را دل و يكى را سر و يكى را پاى و يكى را عقل ونفس و روح و يكى را قوّت بازى و يكى را شمشير يا عصاى دست خود مى خواند ، همينطور براى كامليت و تماميتى كه در انسان اشرف كامل ولىّ اللّه اعظم امام همام از ملكاتالهيه حاصل است ، و جامعيتى كه از عالم كبير از بسائط و مركبات مجردات ماديات دارد ،مانند بحر خضم اعظم كه مظهر و مرآت تمام انجم فلكيه و كواكب سماويه است تماماعضاء و اجزاء وجوديه وى را از ظاهر و باطن خداوند مهربان اضافه به خود فرمودو نسبت به خود داد .
مثلاً انسان كامل« عين اللّه الناظرة »است براى آن كه از جانب حق تعالى ديده بانو بيناى به حال بندگان است مانند چشم ظاهرى انسانى كه ديده بان قلب است .
و چون معنى ولايت احاطه كليه است بر تمام خلق و رعيت ، بناءً على ذلك امام عليه السلام رابايد در دنيا بيناى به امور اخرويه كه از مخلوقات موجوده است بدانيم تا كمال نظرو بصارت « عين اللّه الناظره » معلوم شود ، و بايد غشاوه و حجابى در نظر مهر انورش ازمشاهده عوالم امكانيه از علويه و سفليه نباشد والاّ اين نسبت و اضافت را لياقت ندارد .