فَمولدِ النبى عامُ الفيلبِمَكّة والحَرمِ الجَليلو بعد از انقضاء چهل سال از سنّ مباركش هم دعوى رسالت كرد و در اين مدت هم نبىّبود ولى مأموريت نداشت كه به سوى مردمان بيايد و شريعت الهيّه را بياورد ، و در اينمدت چهل سال هم در كنف حمايت و اتقان دين از ايشان ظاهر كرد تا القاء حجت از هرجهت نموده باشد و بر خدا بحثى نكنند ، پس هر كه قابل نيست هر گونه معجزات ساطعهلامعه از وى بروز و ظهور نكند ، يعنى : معجزه واقعه الهيّه از دست كاذب ظاهر نمى شودبلكه عقلاً ممنوع است اگر چه در نزد اشاعره ممكن است ، و معتزله مى گويند : ايجادمعجزه در دست دروغگو مقدور خداست به جهت آنكه قدرت حقّه عام است وليكنوقوعش از روى حكمت ممتنع است .
و بعضى رفته اند كه : خلق معجزه به دست كاذب غير مقدور است فى نفسه از آنكهمعجزه بايد دليل صدق باشد نه كذب ، و دلالتش قطعيه است كه تخلّف از آن روا نيست والاّكاذب صادق مى شود .
اما در نزد اماميّه محال است كه معجزه از دست شخص كاذب ظاهر شود از آنكه منافىبا حكمت و معارض با مصلحت است ، پس احتمال مى رود كه به انبياء عظام احتمال كذبدادن اگر چه معجزه از ايشان ظاهر شده باشد و اگر به فردى از افراد انبياء اين احتمال رودهر آينه در جميع ايشان مى رود ، پس مى گوئيم : صدق معجزات انبياء بدين مثال مبرهنمى شود كه : اگر مردى در حضور سلطانى مدعى شود بر جمعى از اركان و اعيان و رجال