در اصول كافي بخشي تحت عنوان «اراده انها عن صفات الفعل»[8] اراده حق تعالي را از ديدگاه ائمه معصومين ـ عليهمالسلام ـ بيان كرده كه اغلب مؤيد و مبين ارادة فعلي حق است و از آن جمله، روايتي است كه حضرت امام صادق(ع) نقل فرمودهاند كه فردي خدمت حضرت اميرالمؤمنين(ع) رسيد و از ارادة حضرت حق سؤال كرد كه آيا خداوند هميشه اراده داشته است؟ حضرت در جواب فرمود كه اراده بدون مريد نميشود و خداي تعالي از قديم قادر و عالم بود و سپس اراده كرده است[9] اين روايت و رواياتي از اين قبيل زمينه را فراهم كرد كه قائلين به ارادة فعلي حق در تأييد كلام خويش به آن استناد كرده و منكر اراده حق در مقام ذات مقدس شدند.
با توجه به مقدماتي كه بيان كرديم. روشن ميشود كه دانشمندان اسلامي از شيعه و سني در كشاكش بين عقل و دين قرار گرفته و هر كدام ديدگاه خاصي را اتخاذ كردهاند كه برخي از آنها نقايصي دارند كه به راحتي نميتوان از آنها چشم پوشيد.
هر كدام از مكاتب فلسفة اسلامي از اراده تعاريف و تعابير گوناگوني آوردهاند كه بيان آنها مجالي گسترده ميطلبد اما از ذكر برخي از آنها ناگزيريم.
صدرالحكماء و المتألهين از يك طرف در تعريف اراده گفته است كه:
«اراده و المحبه واحد كالعلم و هي في الواجب تعالي عين ذاته و هي بعينها عين الداعي»[10] و از طرف ديگر مريد بودن خداوند را چنين بيان كرده است كه:
«معني كونه سبحانه تعقل ذاته و تعقل نظام الخير الموجود و في الكل من ذاته و انه كيف يكون»[11] در تعريف اول صراحتاً ذاتي بودن ارادة حق تعالي را مدنظر قرار داده و اينكه آن عين ذات مقدس و در عين حال عين داعي است. اما در تعريف دوم اراده، مؤخر از ذات مقدس تصور شده كه لازمهاش صفت فعل است.
علامه طباطبائي ـ رضوانالله تعالي عليه ـ از يك طرف درصدد پذيرفتن نظر استدلالي حكماء بوده و حتي پس از قول ملاصدرا در باب اراده ذاتي بر آن صحه گذاشته و براهين وي را مورد تأييد قرار داده است. بنابراين با بازگشت اراده به علم ذاتي موافق بوده و از طرف ديگر همانطور كه قبلاً هم گفتيم بحثي را در اثبات ارادة فعلي حق ـ سبحانه ـ مطرح و آن را صفت فعل به حساب آورده است. ايشان در واقع ميخواستند كه جمع بين روايات و براهين كنند و از اين رو تشويش در نظرات ايشان به چشم ميخورد.