حاضر جوابی

نسخه متنی -صفحه : 66/ 29
نمايش فراداده

جواب سنجيده

روزي كريم خان زند،درديوان مظالم نشسته بودوبه شكايت شاكيان گوش مي دادوبراي رفع ستم ازآنان فرمانهايي صادرمي كرد .

درپايان روز،درحاليكه سخت خسته بودقصدمراجعت داشت كه ناگهان فرياد مردي راشنيدكه طلب انصاف مي كرد .

كريم خان ازاوپرسيد .

كيستي ؟آن شخص گفت:مردي تاجرپيشه ام ودزدان آنچه داشتم ازمن دزديدند .

كريم خان پرسيد .

وقتي كه آنان مشغول دزدي بودندتوچه مي كردي ؟تاجرجواب داد .

خوابيده بودم .

كريم خان گفت:چراخوابيده بودي ؟تاجرگفت:ازآن سبب كه فكرمي كردم توبيداري .

كريم خان راازاين جواب خوش آمد .

روبه وزيركردوگفت:قيمت مال اين شخص رابدهيد .

مابايدمال راازدزدبگيريم .