حکمت

نسخه متنی -صفحه : 28/ 6
نمايش فراداده

سالم بن عبدالله و هشام

"سالم بن عبدالله بن عمربن الخطاب "شخصي پارساوزاهدبود، "هشام بن عبدالملك "درهنگام زمامداري خودروزي به مسجدالحرام واردشد،همينكه چشمش به "سالم بن عبدالله "افتادباوگفت:حاجت خودرابخواه ،سالم جواب داد حياميكنم درخانه ي خداازغيراوچيزي سؤال كنم .

اين گذشت تاآنكه سالم از مسجدبيرون رفت .

هشام بدنبال اوروان شدومجدداباوگفت اينجاكه خانه خدانيست پس ازمن چيزي بخواه ،سالم گفت:ازحاجات دنيوي بخواهم ياحاجات اخروي ، هشام گفت:ازحاجات دنيوي ،سالم اظهارداشت كه .

من حوائج دنيوي خودرااز كسي كه دردست اواست نخواستم چگونه ازآنكه دردستش نيست بخواهم