زاهد حقيقي - حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زاهد حقيقي

مي گويندمردي خراساني براثرخواندن كتاب "مجموعه ورام ،كه كتابي است دراخلاق وتقواوغيره ،به زهدروي آورد،اماحقيقت زهدرادرنيافته بود .

لذاشروع كردبه بذل وبخشش اموال خوددرراه خداتاآنجاكه هرچه داشت از دست دادوخودبي نواوتهيدست شد .

اوتصميم گرفت نويسنده كتاب راكه چنين تاثيري بروي نهاده بودديداركند،به اين منظورازخراسان به نجف اشرف رفت و درآنجاسراغخانه اين عالم بزرگوارراگرفت .

خانه اش رابه اونشان دادند .

آن مردباخانه اي شبيه كاخ مواجه شد .

پنداشت كه مردم درمعرفي آن عالم به اواشتباه كرده اندامابراي آن كه مطمئن شوددرخانه رازدصاحب منزل بيرون آمد،آن مرد بعدازسلام پرسيد .

شماهمان نويسنده كتاب مجموعه ورام هستيد؟گفت آري .

مرد گفت:به زيارت شماآمده ام .

آن دانشمندگفت:بفرماييدواورابه درون خانه راهنمايي كرد .

هنگامي كه آن خراساني واردخانه شدبااتاق پذيرايي خيره كننده اي روبه روشدوچون غذابرايش آوردند،سفره اي رنگين وپرازغذاهاي خوشمزه مشاهده كرد .

خراساني كه ازاين وضع متحيروسرگشته شده بودگفت:ببخشيد،من كتاب شما راخواندم وآنچنان درمن تاثيرگذاشت كه فقيروتهيدست شدم وازخراسان آمدم تازهدوپارسايي شماراببينم .

امااكنون مي بينم كه منزلتان مانندمنزل بزرگان است ولباستان چون لباس اشراف وخوراكتان مانندخوراك ثروتمندان .

آياشمابا آن كتاب خودتان رامي فريبيدوبه مردم دروغمي گوييد؟آن عالم گفت:خير .

من هميشه باخودم صادق هستم .

مردگفت:آيابه آنچه دركتاب خودگفته ايدايمان داريد؟آن عالم گفت:البته .

به تمام مطالب كتابم ايمان دارم .

مردگفت:پس اين چه وضعي است كه داريد؟آن عالم گفت:بسيارخوب ،آياحاضري هم اكنون هر چه داريم ازخانه زيباولباسهاخيره كننده وغداهاي لذيذرهاكنيم وبراي ارشاد مردم وتبليغدين به صحراومزارع وروستاهابرويم ؟آن خراساني پذيرفت وهردو نجف اشرف راترك گفتند:حدودصدكيلومتركه ازنجف دورشدندآن مردمتوجه شد كه تسبيح خودرادرخانه آن دانشمنددرنجف فراموش كرده است .

لذاازوي خواست بازگردندتاتسبيحش رابردارد .

اماآن عالم بزرگواربه اوگفت:من خانه و خانواده واموال ودوستاني كه داشتم همه رادريك لحظه رهاكردم وخواهان بازگشت نشدم اماتوتسبيحت رافراموش كردي وحالامي خواهي ماراصدكيلومترراه باز گرداني .

آيااين همان زهدي است كه مي گويي ؟من توانستم دريك لحظه خودرااز هرآنچه داشتم رهاكنم واين به خاطرآن است كه چيزي مالك من نيست بلكه من مالك اموال خودهستم .

غلام همت آنم كه زيرچرخ كبود

زهرچه رنگ تعلق پذيرد آزاداست

بدين گونه آن دانشمندبه اين خراساني درس فراموش نشدني درباره زهد داد .

/ 28