ارزش قناعت - حکمت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ارزش قناعت
دوينددركوه لبنان پارسائي ازمردم كناره گرفته ودرمسان غاري از آن كوه بعبارت بسرميبرد .روزهارارووزه ميگرفت وهرشب گرده ناني براي او ميرسيد،نيمي ازآنرابمصرف افطارخودميرساندونيم ديگرش رابراي سحريش باقي ميگذارد .روزگاري بدين طرزگذرانيدوازآن كوه پايين نميامد .ازاتفاقات در يكي ازشبهاگرده نان براي اونرسيدگرسنگي باوروي آوردوخستگي اوراناتوان كرد نمازشب رابهرطوري كه بودبجاي آوردوآنشب رادرانتظارناني بسربردكه شايدبتواندرفع گرسنگي ازخودبنمايد،تصادفابناني دست نيافت .دردامنه آن كوه قريه اي بودكه گروهي ازترسايان درآنجاميزيستند .بامدادان ،پارساازكوه بزيرآمدودرخانه پيرمردترسارفت ونان طلب كردپيرمرددوگرده نان جوين باودادپارسانانهاراگرفته عازم محل خودشد .درخانه ترساسگ لاغري بود،سگ پارسارادنبال كردوپارس زنان دامن اورابدندان گرفت .پارسايكي ازآن نانها راپيش اوانداخت .سگ آن گرده راخوردوبارديگرپارس كنان بدامن اوآويخت .عابدگرده ديگرراپيش اوانداخت ،خورد .سگ براي بارسوم بشدت پارس كرد ودامن اورادريد .عابدگفت سبحان الله تابحال سگي راازتوبي حياترنديده ام هماناصاحب توبيش ازدوگره نان بمن ندادآنراهم كه ازمن گرفتي ديگرچه طلبي ازمن داري كه پارس ميكني ودامن مراپاره مينمائي ؟خدايتعالي سگ رابزبان آورده گفت:اشتاه ميكني من بي حيانيستم همانامن ازكوچكي درخانه اين ترسابزرگ شده ام رمه اش راحراحت ميكنم وازخانه اش نگهداري مينمايم وبنان واستخواني كه نزدمن مي افكندقناعت مينمايم وگاهي ازمن فراموشميكندوتاچندروزگرسنه بسر ميبرم وگاهي چندروزهمگي ماگرسنه بسرميبريم چنانچه اوهم براي خودغذائي تهيه نميكند،درعين حال ازآنگاه كه خودراشناخته ام ازدرخانه اوبدرخانه ديگري نرفته ام .ومعمول عن اينست اگرچيزي بيابم شكرميكنم واگرنيابم شكيبائي ميورزم لكن توبراثراينكه يكشب گرده نانت نرسيدنتوانستي صبروتحمل بخرج دهي تابجائي كه ازدرخانه روزي ده بندگان بدرخانه ترسائي آمده وازحبيب دست برداشته و كمردرخانه دشمن مريب خم كردي ،اينك بگوكدام يك ازمابيحياتريم عابدبمجرديكه اين سخن راشنيد،دست برسرزدوغش كرده روي زمين افتاد .