توشه آخرت - حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توشه آخرت

شخصي رازني بودبا جمال ،وباغي داشت وكتابي .

روزي به باغرفتي وروزي كتاب خواندي وروزي با زن نشستي .

چون مرگ نزديك رسيد،باغازگفت:تراآب دادم وآبادان داشتم .

امروزمي روم ،بامن چه خواهي كردن ؟ازباغآوازي برآمدكه مراپاي نباشدكه با توبيابم ،چون توبروي ،ديگري آيد .

مردازباغنوميدشد .

پس زن راگفت: عمردرسرتوكردم وازبهرتورنجهاكشيدم .

امروزبخواهم رفت ،توپس ازمن چه كني ؟گفت:تازنده باشي ،خدمت كنم .

اگربميري ،جزع وفزع وفريادكنم .

چون تراببرند،باتومي آيم تالب گور .

چون پنهان شوي ،درخاك نيايم ،اما بنالم وبگريم وبازگردم وشوهري ديگري كنم .

مردازوي نااميدشد .

روي با كتاب كردوگفت:اي مصحف ،من بخواهم رفت ،توپس ازمن چه خواهي كرد؟گفت:من باتوباشم .

اگردرگورشوي ،مونس توگردم .

چون قيامت شود،دستگيرتو شوم ،وهرگزترانسپارم .

مقصودازاين حكايت آن است كه درعالم هيچ مونسي بهتر ازعلم نيست ودرآخرت هيچ مال به فريادتونخواهدرسيدمگرعلم .

/ 28