توشه آخرت - حکمت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
توشه آخرت
شخصي رازني بودبا جمال ،وباغي داشت وكتابي .روزي به باغرفتي وروزي كتاب خواندي وروزي با زن نشستي .چون مرگ نزديك رسيد،باغازگفت:تراآب دادم وآبادان داشتم .امروزمي روم ،بامن چه خواهي كردن ؟ازباغآوازي برآمدكه مراپاي نباشدكه با توبيابم ،چون توبروي ،ديگري آيد .مردازباغنوميدشد .پس زن راگفت: عمردرسرتوكردم وازبهرتورنجهاكشيدم .امروزبخواهم رفت ،توپس ازمن چه كني ؟گفت:تازنده باشي ،خدمت كنم .اگربميري ،جزع وفزع وفريادكنم .چون تراببرند،باتومي آيم تالب گور .چون پنهان شوي ،درخاك نيايم ،اما بنالم وبگريم وبازگردم وشوهري ديگري كنم .مردازوي نااميدشد .روي با كتاب كردوگفت:اي مصحف ،من بخواهم رفت ،توپس ازمن چه خواهي كرد؟گفت:من باتوباشم .اگردرگورشوي ،مونس توگردم .چون قيامت شود،دستگيرتو شوم ،وهرگزترانسپارم .مقصودازاين حكايت آن است كه درعالم هيچ مونسي بهتر ازعلم نيست ودرآخرت هيچ مال به فريادتونخواهدرسيدمگرعلم .