حماقت

نسخه متنی -صفحه : 151/ 21
نمايش فراداده

شوخىكه بمرگ كشيد

بعدازاينكه كلاس سوم راهنمائي راتمام كردم بدلائلي قادربه ادامه تحصيل نبودم ،به همين جهت مدتي دنبال كارگشتم تااينكه دريك كاررگاه خياطي مشغول كارشدم ،شش ماه بودكه كار وزندگي من چون زندگي انسانهاي سعادتمندبخوبي مي گذشت ،تااينكه جواني كه از قيافه اش معلوم بودجوان فقيري است به مغازه ماآمدوتقاضاي كاركرد .

استادم دلش به حال اوسوخت وقبول كردكه درمغازه ماكاركند،ازكارش راشروع كردولي ازهمان روزاول شروع كردبه شوخيهاي بيجا،وبيشترازهمه بامن شوخيهاي ركيك مي كردز،هرچه به اوگفتم بامن اين شوخيهارانكن به گوشش نمي رفت .

تااينكه روزي شوخي زشتي بامن كردومن كه سخت ناراحت شده بودم قيچي راكه دست داشتم بطرف اوپرت كردم كه نوك قيچي به قلبش خوردوبه زمين افتاد،خيلي ترسيدم ، همكاران فوراآمدندواورابه بيمارستان منتقل كرديم ،ولي اودراثرخونريزي مرد .

چون دادگاه عمل مراقتل شبه عمددانست به پرداخت ديه محكوم شده ام ،اميدوارم خوانندگان عزيزازواقعه اي كه براي من اتفاق افتاده عبرت بگيرندودرمعاشرتهاي خودجديترباشندوازوشوخيهاي بيجابپرهيزند .

من علت اين حادثه رادردوچيزمي توانم خلاصه كنم اول شوخيهاي بيجاي مقتول ودوم عصبي بودن من كه درهنگام پرتاب قيچي فكرچنين پيشامدي رانكردم وشايداگرلحظه اي قبل ازپرتاب قيچي بطرف او فكرعواقب كارراكرده بودم ازهنوزبه حيات خودادامه مي دادوشايددست از شوخيهاي بيجاي خودبرمي داشت .

/1مجله جوانان ،17آذرسال 1365شماره 1024