حماقت

نسخه متنی -صفحه : 151/ 28
نمايش فراداده

جنايات اسکندر

اسكندرسرداري داشت به نام هفس تيون كه همسن ودوست صميمي اش بودوبسيارعزيزش مي داشت .

درمراجعت ازهندوستان ،هنگامي كه ارتش اودرنزديكي همدان به استراحت پرداخت واسكندربراي آنان به منظور تفريح ،جشنهاونمايشهايي ترتيب داده بود،هفس تيون ازفرطميگساري وزياده روي درغذامريض شدوچون پرهيزنگاه نمي داشت ،جان سپرد .

خبرگفوت دوست بر اسكندربسيارناگوارآمدوچنان درخشم شدكه فرمان دادپزشك مخصوص اورابه طيب بكشند .

تشييع جنازه اي بسيارمجلل براي دوست فقيدخودترتيب دادوچون غيبگويي براي خوش آينداسكندرگفت كه دوست درگذشته ،به درجه نيمه خدايي ارتقاءيافته وچنين ارتقايي مستلزم قربانيهايي شايسته است ،اسكندربه شهر" كوسيان "حمله بردوپس ازتسليم اهالي شهر،فرمان دادكه هفتهزارگروگان واسير راشبانگاه سربريدندوبدين نحوبراي تجليل خداي جديد،قرباني انساني معمول داشت .

بلوتارك مورخ يوناني كه نسبت به اسكندراحترامي وافرداشته اين عمل زشت رابصراحت درتاريخ خودمي نويسد .

كنت كورت مورخ ديگرباوجودتمجيدزيادكه ازاسكندرمي نمايدوصفات برجسته اش رامي شماردمي گويد .

تمام صفات اسكندراز جهت شهوتي كه اوبه به باده نوشي داست كدرمي شود .

اسكندراولين كسي بودكه به درخواست تائيس زن بدعمل ،آتش به كاخ تخت جمشيدانداخت .

مقدونيهاازمسرت سرشارگشتندوخوشحال بودندازاينكه چنين شهري نجيب به دست اودرميان عربده و مستي نابودشود .