حماقت

نسخه متنی -صفحه : 151/ 31
نمايش فراداده

نطق چرچيل

درهنگامه جنگ دوم مسترچرچيل نخست وزيرانگليس براي ايرادسخنراني دربنگاه سخن پراكني انگلستان سواريك اتومبيل كرايه شدوبه عمارت بي .

بي .

سي .

رفت ووقتي ازتاكسي پياده شدبه راننده گفت:نيم ساعت صبركن تامن برگردم .

راننده گفت:ببخشيدآقا،من مي خواهم به خانه بروم تابتوانم نطق چرچيل راگوش كنم .

چرچيل ازشنيدن اين سخن بقدري خوشحال شدكه يك اسكناس ده شلينگي كه معادل دوبرابركرايه بودبه وي انعام داد .

راننده تاكسي خوشحال شدوگفت:چرچيل كيه آقا؟!من صبرمي كنم تاشمابرگرديد .