حماقت

نسخه متنی -صفحه : 151/ 36
نمايش فراداده

پوستين خيالي

گويندكه معلمي ازبينوايي درفصل زمستان دراعه كتان جامعه بلندكتاني يكتاپوشيده بود .

دراين حين خرسي راسيل ازكوهستان درربوده بودسرش درآب پنهان .

كودكان پشتش راديدندوگفتند: استاد،اينك پوستيني درجوي افتاده است وتراسرماست ،آن رابگيرد .

استاد ازغايت احتياج وسرمادرجست كه پوستين رابگيرد .

خرس تيزچنگال دروي زد .

استاددرآب گرفتارخرس شد .

كودكان بانگ مي داشتندكه اي استاد،ياپوستين را بياورواگرنمي تواني آن رارهاكن وبيا .

معلم گفت:من پوستين رارهامي كنم .

پوستين مرارهانمي كند .