كاترين ملكه مشهورروسيه گاهي نسبت به مردم سخت بيرحم بودوفرمانهايي عجيب درباره مجازات خطاكاران صادرمي كرد .
وي سگ خودرا بي نهايت دوست مي داشت وچون اين سگ راصراف مخصوص اوكه سودرلاندنام داشت تقديم كرده بود،ملكه سگ راهم سودرلاندناميده بود .
روزي سگ بيمارشد .
كوشش پزشكان براي معالجه اونتيجه ندادوحيوان مرد .
كاترين سخت غمگين شدودستور دادكه پوست سودرلاندراپرازكاه كنند .
ماموران حكومت خانه صراف رامحاصره كردند .
رئيس پليس مسكوخودشخصاواردخانه صراف شدوگفت:من ماموريت تاسف آوري دارم .
سودرلاندباتعجب پرسيد .
مگرمن موردغضب امپراتريس قرارگرفته ام .
رئيس پليس گفت:كاش همين بود .
سودرلاندگفت:پس آمده ايدمرابازداشت كنيد؟رئيس پليس گفت:متاسفانه فرمان امپراتريس خيلي سخت ترازاين است .
سودرلاندگفت:پس براي اعدام من آمده ايد؟رئيس پليس جواب داد .
ازآن هم بدتر!امپراتريس دستورداده اندكه همين امروزكاه توي پوست شمابكنيم .
سودرلاند بيچاره كه نمي دانست چه پيش آمده بازحمت فراوان ازرئيس پليس اجازه گرفت .
عريضه اي به ملكه نوشت وازاوخواست ازماموران بخواهدكه به همان اعدام قناعت كرده ،پوستش رانكنندوازكاه پرنسازند .
پس ازآنه عريضه به ملكه رسيدمعلوم شدكه كاترين به علن مرگ سگ عزيزش خواسته بودمرده اوراحفظكنندومقصوداو ازفرمان "پوست سودرلاندراپرازكاه كنيد"پوست سگ بود،نه صراف !