حماقت

نسخه متنی -صفحه : 151/ 67
نمايش فراداده

متولي ساده لوح

گوينددرجوارامامزاده اي باغي زيباوپرازميوه هاي گوناگون وجودداشت ،گرگي بطمع ميوه هاي باغشبيخون زدومشغول خوردن ميوه هاشد،متولي امامزاده هنگاميكه متوجه شدباچوب وچماق به گرگ حمله آوردوشروع كردبرسروكله اوكوفتن ، گرگ درحال كتك خوردن وق ،وق مي كرد،متولي خيال كردمي گويد .

وقف وقف و قصدش آن است چون اين باغوقف است من آمده ام براي چيدن ميوه !گفت:اگروقف هم باشدبمن مي رسدنه به تو!