پادشاهي درثميني داشت
بهرانگشتري نگيني داشت
خواست نقشي كه باشدش دوثمر
هرزمان كافكندبنفش نظر
گاه شادي نگيردش غفلت
گاه اندوه ،نباشدش محنت
هرچه فرزانه بوددرايام
كردانديشه اي ولي همه خام
ژنده پوشي پديدشد،آندم گفت :بنگاربگذرد اينهم