تقليد ـ كوركورانه - سخن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
تقليد ـ كوركورانه
صوفئي درخانقاه ازره رسيدمركب خودبردودرآخوركشيد" صوفيان درويش بودندوفقير"كادفقران يكن كفرايبير"هم درآن دم آن خرك بفروختندولوله افتاداندرخانقه كامشبان لوت وسماع آغازكردخانقه تا سقف شدپردودوگردديريابدصوفي آزازروزگارزان سبب صوفي بودبسيار خوارچون سماع آمدزاول تاكران مطرب آغازيديك ضرب گران "خربرفت وخربرفت "آغازكردزين حراره جمله راابنازكردزين حراره پاي كوبان تا سحركف زنان خررفت وخررفت اي پسرازره تقليدآن صوفي همين خربرفت آغازكرداندرحنين چون گذشت وجمله گفتندالوداع خانقه خالي شدوصوفي نماندگردازرخت آن مسافرمي فشاندخادم آمد،گفت صوفي :خركجاست گفت خادم ريش بين !جنگي بخاست گفت :خررامن بتوبسپرده ام من ،ترابرخر موكل كرده ام گفت :من مغلوب بودم ،صوفيان حمله آوردندوبودم بيم جان گفت :گيرم كزتوظلمابستدندقاصدجان من مسكين شدندتونيائي ونگوئي مر مراكه خرترامي برنداي بينواگفت :والله آمدم من بارهاتاتراواقف كنم زين كارهاتوهمي گفتي كه خررفت اي پسرازهمه گويندگان ،باذوق تربازميگشتم كه اوخودواقف است زين قضاراضي است ،مردعارف است گفت : آنراجمله مي گفتندخوش مرمراهم ،ذوق آمدگفتنش مرمراخلق را ...تقليدشان برباددادكه "دوصدلعنت براين تقليدباد"/مثنوي مولوي