صاعقه ماستم اغنياست - سخن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
صاعقه ماستم اغنياست
برزگري پندبفرزنددادكاي پسراين پيشه پس ازمن تراست مدت ماجمله بمنحت گذشت نوبت خون خوردن ورنج شماست كشت كن آنجاكه نسيم ونمي است خرمي مزرعه زآب وهواست ميوه دهدشاخ چوگردددرخت اين هنردايه باد صباست هرچه كني كشت همان بدروي كاربدونيك چوكوه وصداست نان خود ازبازوي مردم مخواه گركه تورابازوي زورآزماست سعي كن اي كودك مهداميد سعي توبناوسعادت نباست تجربه ميبايدت اول نه كارصاعقه درموسم خرمن بلاست گفت چنين كاي پدرنيك راي صاعقه ماستم اغنياست پيشه آنان همه آرام وخواب قسمت مادردوغم وابتلاست ازغم باران وگل وبرف وسيل قامت دهقان بجواني دوتاست سفره ماازخورش ونان تهي است درده مابس شكم نا شتاب گه نبودروغن وگاهي چراغخانه ماكي همه شب روشناست پيرجهانديده بخنديدكاين قصه زوراست نه كارقضاست مافقراازهمه بيگانه ايم مردغني باهمه كس آشناست خوابگه آنراسموروخزاست كي غم سرماي زمستان ماست هركه پشيزي بگدائي دهددرطلب ونيت عمري دعاست تيره دلان راچه غم ازتير گيست بي خبرراچه خبرازخداست /پروين اعتصامي