براي نهادن چه سنگ وچه زر - سخن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
براي نهادن چه سنگ وچه زر
يكي زهره خرج كردن نداشت زرش بودوياراي خوردن نداشت نه خوردي كه خاطربرآسايدش نه دادي ،كه فردابه كارآيدش شب وروزدربندزربودوسيم زروسيم دربند مردلئيم بدانست روزي پسردركمين كه ممسك كجاكردزردرزمين زخاكش بر آوردوبرباددادشنيدم كه سنگي درآنجانهادپدرزاروگريان همه شب بخفت پسربامدادان بخنديدوگفت:زرازبهرخوردن بوداي پدرزبهرنهادن چه سنگ وچه زر زراز سنگ خارابرون آورندكه بادوستان وعزيزان خورندزراندركف مرد دنياپرست هنوزاي برادربه سنگ اندرست چودرزندگاني بدي باعيال گرت مرگ خواهندازايشان منال بخيل توانگربه ديناروسيم طلسمست بالاي گنجي مقيم /بوستان سعدي