حاضرجوابي -ابوالعينا - سخن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سخن - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حاضرجوابي -ابوالعينا

ابوالعياني شاعروقتي بصفاهان رسيده بوداتفاقادرآن روزجنگ سنك بودكه دو فرقه باهم جنگ سنگ ميكردند،ابوالعيناخواست كه درميان ميانجي كندتابصلح انجامدناگاه سنگ ازطرفي برسرابوالعيناخوردوسرش بشكست وخون روان شدكه درمثلهاگويند"مصراع ""ميانجي ميخورداندرميان مشت "پس ابوالعيناخودرا بكناري كشيدوآشنائي داشت نشان خانه اوراپرسيدوبانجارفت وبوثاق اوفرود آمدرنجوروگرسنه تمام شب درانتظارطاعم بودهيچكس باوالتفات نكردصباح برخاست وپيش ابي مهلب وزيررفت ،وزيراحوال پرسيدوگفت "اي يوم دخلت البلد"يعني كدام روزداخل شهرشدي جوابداد .

"في يوم نحس مستمر" .

پرسيددر چه ساعتي گفت "في ساعه العسره "بازمهلب پرسيد"اين نزلت "جواب داد" بوادي غيرذي زرع "وزيرراجواب لايق اوخوش آمدآن گاه تمام حال خودراباز گفت مهلب فرمودتابراي اومكاني معين كردندومقرري معين نمودباوبدهند .

/ 74