ناپايداري - سخن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ناپايداري
پادشاهي درثميني داشتبهرانگشتري نگيني داشت خواست نقشي كه باشدش دوثمرهرزمان كافكندبنفش نظرگاه شادي نگيردش غفلت گاه اندوه ،نباشدش محنت هرچه فرزانه بوددرايام كردانديشه اي ولي همه خام ژنده پوشي پديدشد،آندم گفت :بنگاربگذرد اينهم