وقتي كه رودنيل كم آب شد - سخن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
وقتي كه رودنيل كم آب شد
چنين ياددارم سقاي نيل نكرد آب برمصرسالي سبيل "گروهي سوي كوهساران شدندبه فرياد،خواهان شدندباران شدند"گرستندوازگريه جويي روان نيامدمگرآب چشم زنان "به "ذوالنون " خبردادازايشان كسي :كه برخلق رنج است وسختي بسي "فروماندگان را دعايي بكن كه مقبول راردنباشدسخن "شنيدم كه ذوالنون به مدين گريخت بسي برنيامدكه باران بريخت كه ابرسيه دل برايشان گريست "سبك عزم بازآمدن كردپيركه پرشدبه سيل بهاران غدير"بپرسيدازعارفي درنهفت چه حكمت درين چفتنت بود؟گفت :"شنيدم كه برمرغوموروددان شودتنگ ،روزي به فعل بدان "دراين كشورانديشه كردم بسي پريشان ترازخودنديدم كسي " برفتم ،مباداكه ازشرمن ببنددرخيربرانجمن "توآنگه شوي پيش مردم عزيزكه مرخويشتن رانگيري به چيز"برزگي كه خودرابه خردي شمردبه دنيا وعقبي بزرگي ببردازاين خاكدان بنده اي پاك شدكه درپاي كمتركسي ،خاك شد ./بوستان سعدي