سحرخيزان - سخن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سحرخيزان
دوش وقت سحرازغصه نجاتم دادندواندرآن ظلمت شب آب حياتم دادندبيخودازشعشعه پرتوذاتم كردندباده ازجام تجلي صفاتم دادندچه مبارك سحري بودوچه فرخنده شبي آن شب قدركه اين تازه برانم دادندبعدازاين روي من آينه وصف جمال كه درآنجاخبراز جلوه ذاتم دادندمن اگركامرواگشتم وخوشدل چه عجب مستحق بودم واينهابه زكاتم دادندهاتف آن روزبه من مژده اين دولت دادكه بدان جوروجفاصبر وثباتم دادنداين همه شهدوشكركزسخنم مي ريزداجرصبريست كزان شاخ نباتم دادندهمت حافظوانفاس سحرخيزان بودكه زبندغم ايام نجاتم دادند