دانه ديدي ودام نديدي - سخن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سخن - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دانه ديدي ودام نديدي

چنين گفت پيش زغن كركسي

كه نبودي زمن دورتربين كسي

زغن گفت :ازاين درنشايدگذشت

بياتاچه بيني براطراف دشت ؟

شنيدم كه مقداريكروزه راه

بكردازبلندي به پستي نگاه

چنين گفت :ديدم گرت باوراست

كه يكدانه گندم به هامون دراست

زغن را نماندازتعجب شكيب

زبالانهادندسردرنشيب

چوكركسي بردانه آمدفراز

گره شدبروپاي بندي دراز

ندانست ازآن دانه برخوردنش

كه دهرافكنددام درگردنش

زغن گفت :ازآن دانه ديدن چه سود

چوبينايي دام حضمت نبود/ بوستان سعدي

/ 74