مي گويندشيخ انصاري وقتي بامريدان سفرمي كرد .
غروب پشت دروازه ماندوبه شهرراهشان ندادند .
آنجابامريدان نمازخواند .
مريدي گفت:ماتوقع داشتيم مثل بسياري ازاولياي گذشته دروازه خودبخودروي شمابازشود .
شيخ جواب داد .
بعدازمرگ ماالبته ازاين كرامات بسياردرحق مانقل خواهندنمود .