ابونصرموذن نيشابوري گويدبه بيماري سختي مبتلاشدم بطوري كه زبانم سنگين شدونميتوانستم سخن بگويم ،به دلم خطوركردكه به زيارت مرقد امام رضاع بروم ودرآنجادعاكنم ،وآنحضرت رادرخانه خداشفيع قراردهم ، تاخداوندمراازاين بيماري نجات بخشدوزبانم شفايابد .
برحمارخودسوار شدم وبه سوي مشهدحركت كردم وكنارقبرشريف آنحضرت رفتم ودرناحيه بالاسر ايستادم ودوركعت نمازخواندم وسجده كردم ،ودرسجده بارازونياز،از خداميخواستم ،وامام هشتم ع رادردرگاه خداشفيع قراردادم تاخداوندبه من شفابخشد .
درسجده خواب مراربود،درعالم خواب ديدم ،قبرشكافته شدومرد سالخورده اي كه بسيارگندمگون بودازآن قبربيرون شدونزدمن آمدوبه من فرمود اي ابانصربگولااله الاالله .
به اواشاره كردم كه زبانم لال شده چگونه اين كلمه رابگويم ؟اوبرمن فريادزدوگفت آياقدرت خداراانكارميكني ؟بگو لااله الاالله ،همان دم زبانم بازشدوگفتم لااله الاالله .
ازخواب بيدارشدم ، خودراسالم يافتم ،وپياده به منزل خودبازگشتم ومكررميگفتم لااله الاالله ، زبانم گوياشدوازآن پس هرگززبانم لكنت پيدانكرد .
/عيون اخبارالرضاج 2 ص 283 .