هوش و زیرکی

نسخه متنی -صفحه : 33/ 25
نمايش فراداده

بچه -كلاغ

روزي كلاغي به بچه خودنصيحت ميكردبچه اش تازه داشت پريدن راازمادرش يادميگرفت .

مادرگفت فرزندم اين آدمهاخيلي حيله گرهستندمواظب باش .

بچه هاي آدميزادهميشه درپي آزارماوبچه هاي ماهستندهروقت ديدي آدميزادي سنگ دردست گرفته وقصد پرتاب بطرف توراداردفوري پروازكن .

بچه كلاغخنديدوگفت چقدرساده اي تو مادر .

من اصلاهروقت آدميزادي خم شدكه سنگ برداردفرارميكنم اگرتوكلاغي من بچه كلاغم .