يكي از ملوك فارس ، نگين گرانمايه در انگشتري داشت باري بحكم تفرج با تني چند از خاصان بمصلاي شيراز بيرون رفت و فرمود تا انگشتري را بر گنبد غضد نصب كردند تا هر كه تير از حلقه انگشتري بگذارند ، خاتم او را باشد اتفاقا چهارصد تيرانداز كه در خدمت ملك بودند ، بينداختند ، جمله خطا كردند ، مگر كودكي كه بر بام رباطي به بازيچه بهر طرف تير انداختي ناگاه باد صبا تير او را از حلقه انگشتري در گذرانيد ، خلقت و نعمت يافت و خاتم بوي ارزاني داشتند آورده اند پسر فورا تير و كمان را بسوخت گفتند چرا چنين كردي ؟ گفت تا رونق اولين بر جاي ماند / گلستان سعدي