ارزش -فراست - هوش و زیرکی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هوش و زیرکی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارزش -فراست

گويند ابن سينا دانشمند مشهور ، زماني كه به دربار پادشاهان گيلان ميرفت ، آواره كوه و بيابان شد .

در راه مردي به او رسيد و گفت يا شيخ تو در اين حوالي شتري ديدي ؟ ابن سينا گفت آنكه يك چشمش كور بود ؟ مرد گفت بلي ابن سينا گفت آنكه بار شيره و سركه داشت ؟ مرد گفت بلي ابن سينا باز هم گفت آنكه سوارش زني حامله بود ؟ مرد با عجله پاسخ داد بلي بلي يا شيخ بگو ببينم به كدام سمت رفت ؟ شيخ گفت نديده ام مرد گريبان شيخ را گرفت و او را به شهر آورد و پيش حاكم برد و گفت اين شخص تمام نشانه هاي شتر مرا ميداند و بعد ديدن شتر را انكار ميكند ، در اين وقت زني از جلو ايوان گذشت ، ابن سينا به حاكم گفت اجازه ميخواهم بروم آن زني را كه از جلو ايوان رد شد معالجه كنم .

حاكم ماموري همراه او فرستاد .

ابن سينا بدنبال زن آمد .

زن به خانه اي رسيد ، در زد وارد خانه شد و دراز كشيد .

اهل خانه دور زن جمع شدند .

ابن سينا در زد و وارد خانه شد و سوزني خواست و سوزن را به زير قلب زن فرو كرد و زن حالش خوب شد .

ابن سينا با مامور پيش حاكم برگشت .

حاكم گفت شيخ كجا رفتي و برگشتي ؟ ابن سينا گفت آن زن حامله بود و توي خزينه حمام زياد مانده بود و بچه توي شكمش ناراحت شده بود و فشار به قلب مادرش آورده بود ، قلبش داشت از حركت ميافتاد .

من سوزني زير قلب زن فرو كردم و بچه دستش را از زير قلب مادرش كشيد و مادرش نجات يافت .

حاكم پرسيد تو ابن سينا هستي ؟ شيخ گفت بلي بعد حاكم پرسيد شتر اين مرد را چگونه ديدي ؟ ابن سينا گفت شتر را نديده ام حاكم پرسيد پس نشانه هاي آن را از كجا ميداني ؟ گفت از هر جا كه شتر رد شده بود فقط علفهاي يكطرف را خورده بود ، از آنجا فهميدم كه شتر يك چشم دارد و در راهي كه شتر گذشته بود ، مگس و پشه فراوان بود ، از آنجا فهميدم كه بارش شيره و سركه بوده و در جائي شتر زانو زده بود و سوار او چهار دست و پا از پشت او پائين آمده بود و دوباره سوار شده بود ، فهميدم كه سوار حامله است و حامله هم لابد زن ميشود نه مرد حاكم به ذكاوت ابن سينا احسنت گفت و او را احترام بسيار كرد .

/ تمثيل و مثل

/ 33