زميني كه موش آن صدمن آهن خورد - هوش و زیرکی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هوش و زیرکی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زميني كه موش آن صدمن آهن خورد

آورده اندكه بازرگاني اندك مال بود ومي خواست كه سفري رودمقدارصدمن آهن داشت درخانه دوستي بصورت امانت گذاشت ورفت .

چون ازسفربازگشت آن دوست آهن هارافروخته بودوپولش را خرج كرده بود .

بازرگان روزي بطلب آهن بنزديك اورفت .

مردگفت :آهن رادر گوشه اي ازخانه گذاشته بودم ،وبخوبي ازآن مواظبت نكردم ،تامن اطلاع پيدا كردم ،موش تمام آن راخورده بود .

بازرگان گفت :آري موش آهن راخيلي دوست داردودندان اوبرجويدن آن قادراست .

دوست بازرگان ،شادي گشت كه بازرگان دروغش راباوركرده است وگفت :امروزمهمان من باش .

بازرگان گفت :فردا مي آيم وازخانه خارج شددرراه پسردوستش راديدواوراباخودش بردچون سرو صداي گم شدن آن پسردرشهرپيچيد،بازرگان گفت :من بازي راديدم كه كودكي را مي برد .

دوستش فريادبرآوركه :حرف محال چراميگوي باز،كودك راچگونه بر مي گيرد؟بازرگان بخنديدوگفت :چراخودراناراحت مي كني ؟درشهري كه موش آن صدمن آهن رامي تواندبخورد،بالاخره ،بازكودكي راميتواندبرداردوببرد دوست بازرگان دانست كه قضيه ازچه قراراست ،گفت :آهن تراموش نخوردپيش من است پسرم رابمن برگردان وآهن خودت رابگير/ كليله ودمنه

/ 33