چون لشكر حبشه بر ولايت يمن مستولي شدند ، سيف ذي يزن به ضرورت وطن راترك كرد و به ايران پناه آورد و از شاه ايران كمك طلبيد .شاه ايران عده اي را سلاح داده و همراه او فرستاد و تعداد آنها هزار و هشتصد تن بود .پس سيف ذي يزن با آن مردان در كشتي نشست .چون به ساحل رسيد از كشتي بيرون آمدند و سيف دستور داد تا تمام كشتيها را بشكستند و مجموع طعامها را در دريا بريختند .پس گفت اي ياران در مملكت يمن در آمديم و با دشمنان جنگ بايد كرد ، اكنون شما در ميان دو كار افتاده ايد ، نيك تامل كنيد كه در اين اوقات غالب ميبايد گشت يا كشته ميبايد شد .به ضرورت آن گروه دل از جان برگرفته و مردانه بكار جنگ پرداختند و آن مردم اندك بر لشكر بسيار از حبشه غلبه كردند .آري حقيقت آن است كه تا كسي از سر جان بر نخيزد در روز مصاف كاري كه از آن باز توان گفت از وي توقع نبايد كرد .