هنوز اين ناله من سرنيامد
نه بتوانم كنم شرحى از اين غم
كه در بازار عام آنها چه ديدند
چو ياد آرم سر شاه شهيدان
ببايد سر چنان بر سنگ كوبم
ولى آن پس كه بِنْتُ الْمُرتَضى زد
به هنگامى كه بر نى ديد تابان
بطرف كربلا چون ديد پيكر
ولى بر نى چو ديد او روى خونين
چو بينم بر شتر سجاد در شام
از آن آقاى بيمار اين شكايت
اگرچه جسم و جانم مبتلا بود
نگاهم ليك هر سو صد بلا بود