اگر از پيش رو بودم نظاره
براى احترامم قوم شامى
همى گفتند با رقص و شماتت
زهر سوى ديگر مى گشت رويم
به هر مَحمِل زنان زار و مضطّر
چو مى كردم به سوى آسمان رو
چه گويم من قلم از كار افتاد
يقين دارم كه از اين جور امّت
چو رو اندر خرابه يك دم آرم
چو يادآرم ز رأس شاه مظلوم
به طشت زر چو ديد آن شاه اكرم
چنان آه شَرَر بارم برآيد
به محشر گر نبود اين دادخواهى
فنا مى گشت از مه تا به ماهى