ز ملک تا ملکوت

اسدالله بقایی

نسخه متنی -صفحه : 69/ 41
نمايش فراداده

اعراب حجاز

وقتى در ايوان هاى بالايى مسجدالحرام به صحن اطراف كعبه مى نگرى در درياى بيكران مسلمانان احرام پوش، گروهى را مى بينى كه با سراندازهاى سپيد و پيراهن بلند سپيد در ميان جمع ممتازند و عرب بودن آنها از لباس هاشان خوانده مى شود. اينان اعراب حجازى اند و عموماً در جزيرةالعرب زاده شده اند. اعراب از ملل و نژاد سامى اند و به دو دسته «اعراب بائده» و «اعراب باقيه» تقسيم مى شوند.

اعراب بائده آثارشان از ميان رفته است چون قوم عاد و ثمود و طسم و جديس و اعراب باقيه به دو خيل قحطانيان و عدنانيان تقسيم مى گردند. قحطانيان كه اعراب اصيلند به «اعراب عاربه» نيز موسوم مى باشند و عدنانيان يا اعراب مستعربه آنها هستند كه از بلاد مجاور آمده اند و عرب شده اند چون حجازيان و نجديان و ما اينك در كنار كعبه هر كسى را ملبّس به سرانداز و پيراهن بلند سپيدِ موصوف مى بينم عرب مى انگاريم و نمى دانيم كه قوم عرب به دو گروه حضرى و بَدَوى نيز تقسيم مى شوند و حضريان در ناحيت جنوبى جزيرةالعرب سكنى دارند و بدويان قوم بزرگترى هستند كه در شمال زندگى مى كنند يا زندگى مى كردند و اعراب بدوى كوچ گر بودند و كوچكتر، ولى حضريان به كار صناعت و زراعت مى پرداختند و شغل بدويان گله دارى بود. اما ديگر از اين تقسيم بندى هاى قومى و قبيله اى خبرى نيست، زيرا همه چيز عوض شده است و فى المثل شير شتر و بز گله اعراب بدوى را هم در كارخانه هاى مدرن واصله از ديار كفر آورده اند و بسته بندى كرده اند و در لفاف پاكت تاريخ دارش، نىِ انتقال به حلقوم تشنه كامان باديه را نيز تعبيه كرده اند و با اين همه، ديگر از قوم و قبيله و بدوى و حضرى و حجازى و نجدى و عدنانى و مستعربه خبرى نيست كه نيست و در تبيين و توجيه مطالب مذكور به گفته اى از معلّقه «لبيد بن ربيعه (15)» توسل مى جويم كه مى گويد: «خانه هاى ياران، مكان هايى كه اندكى در آنها مى آرميدند و از آن مى گذشتند و مدتى در آن درنگ مى كردند، اكنون ويران شده و آثارشان محو گرديده است. دريغا در سرزمين مِنى ، بر دامنه كوه هاى غول و رجام، اثرى از آنها نيست و بر دامنه ريّان از اطراف آبگذرها پراكنده شده اند و آثار اين ديار، چون نقشى بر سنگ، هويداست».


  • اى كاروان منزل مكن جز در ديار يار من ربع از دلم پرخون كنم خاك دمن گلگون كنم اطلال را جيحون كنم از آب چشم خويشتن

  • تا يك زمان زارى كنم بر ربع و اطلال و دَمَن اطلال را جيحون كنم از آب چشم خويشتن اطلال را جيحون كنم از آب چشم خويشتن