جبل الثور - ز ملک تا ملکوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ز ملک تا ملکوت - نسخه متنی

اسدالله بقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جبل الثور

ساعت هشت صبح بيستم آذر 1374 از بلنداى انتهاى خيابان «اجياد» سرازير شديم، تابلو طائف و جبل الثور جهتِ عزيمت را مشخص نمود.

جبل الثور: در و ديوار مكّه همانند مدينه روايتگر پير تاريخ اسلام است. سال سيزدهم بعثت تداعى مى شود. رسول اللّه(ص) در غار ثور شب زنده دارى مى كند. سيزده سال پيش، كمى آن طرف تر سرآغاز وحى و نبوت شد. غار حرا و فرمان خداوندگارى كه بخوان، بخوان به نام پروردگارت و غار حرا زمينه ساز غار ثور گرديد:




  • امر قل زين آمدش كاى راستين
    كم نخواهد شد بگو درياست اين (16)



  • كم نخواهد شد بگو درياست اين (16)
    كم نخواهد شد بگو درياست اين (16)



«اقراء باسم ربك الذى خلق» بخوان، بخوان به نام پروردگارت و آن گاه «ن والقلم و مايسطرون» قسم به ن و قلم و از پَسِ آن خطاب ماندگار «يا ايهاالمدثر» و تلألُؤ منير «والضحى» نازل مى شود. رسالت قلم در نخستين كلام وحى جلوه مى كند و وحى الهى با «اقرا» آغاز مى شود و با «ن والقلم» استمرار مى يابد كه شالوده شريعت مبين محمدى(ص) و آيين حنيف اسلام را بر معرفت و شناخت و خرد نهاده اند. اين آيه آيه هاى نور در دل غار حرا بر محمد(ص) مى بارد و برگ برگ كتاب عظيم اعجار رسول خدا را مى آفريند.

غار حرا آيينه تجلى انوار ملكوت اعلى مى شود و هم در اين غار مبارك است كه سينه امين منتخبِ خداوندگارى، گنجينه اسرار حضرت بارى تعالى قرار مى گيرد و اين جامه به خود پيچيده از جماعتِ كفر بگريخته را كسوت آخرين رسول خويش مى پوشاند و تا زمان و زمين، سر در چوگان امر دارد، سى پاره يك تنه كلام وحى، عمود خيمه و خرگاه كون و مكان مى گردد. چشم از دهانه خاموش غار حرا بر مى گيرم تا معبر مبارك رسول خدا را پيدا كنم و بر قلوه سنگ هاى خاكسترى آفتاب خورده بيرون غار، جاى پاى پيامبر اكرم(ص) را به چشم جان مى بينم و بوى خوش پيراهن او را استشمام مى كنم.

به آن سوى كه مى نگرم توطئه دارُالندّوه را به خاطر مى آورم. سران قريش از نضج اسلام به هراس افتاده اند. مردم مدينه نيز با پيامبر اسلام پيمان جنگى بسته اند. مكيان خود را در خطر مى بينند. از اين كوه مقابل بيمناكند. غار حرا با آنها سر ستيز دارد. از مهبط وحى مى هراسند. بنى هاشم نيز قبيله كوچكى نيست. اگر به محمد(ص) آسيبى وارد شود قبيله اش مى خروشد. سال هاى محاصره در شعب ابى طالب سپرى شد. حالا ديگر خطر در چند قدمى مكيان است. براى آنها جاى تأمل نيست. بايد به هر قيمتى كار را يكسره سازند. در دارالندوه گرد هم مى آيند، از چهل قبيله سرشناس عرب، از هر قبيله جوانى انتخاب مى شود. ربيع الاول سال سيزدهم بعثت است. با هم پيمان مى بندند، همگى با هم به محمد(ص) يورش آورند، در نيمه هاى شب در دل تاريكى به نور بشورند. كشتن رسول اللّه(ص) تنها به اين شيوه مقدور است. خونبهاى او را نيز دسته جمعى خواهند پرداخت. بنى هاشم نيز در مقابل چهل قبيله كارى صورت نخواهد داد. در دارالندوه بزرگترين پيمان شومِ تاريخ انعقاد مى يابد.

پيامبر را مى بينم در گليمى به دوش سلمان فارسى است. از ميانه گروه كفّار مى گذرد. او چه مى گويد؟ سلمان در گليم چه دارى؟ واى بر من اگر صداقت و راستى اسلامى اش را به كار پاسخ گيرد! و او چنين مى كند. در پاسخ محاصره كنندگان خانه رسول خدا مى گويد: محمد، محمد را بر پشت دارم و چه دمدمه هيجان انگيزى است! از صف آنها مى گذرد. على(ع) در بستر پيامبر اكرم خوابيده است، جان را بر سر دست دارد. على(ع) در بستر رسول اللّه مى خوابد تا نبى اكرم به سلامت از حلقه كفّار بگذرد. رسول اللّه(ص) را مى بينم كه در تاريكى شب از سنگستان دامنه كوه ثور بالا مى رود. ابوبكر در كنار رسول خداست. به داخل رفتند. بيتوته مى كنند و عنكبوتان به تلاطم افتاده اند. تار عنكبوتى سدّ عصمت دوستان مى شود و لانه كبوترى در تحكيم آن، سبب ساز مى گردد.

و اين است غار ثور كه در مقابل ديدگان ما تفاخر مى كند و از خلوت خاص نبوى(ص) در آن شبِ سرنوشت ساز سخن مى گويد. غار ثور در بلنداى صعب العبور كوه واقع است و شمايل ردّزنان را مى بينم كه در پَسِ سنگ هاى فرتوت از دهانه غار بازمى گردند و نجواى رسول اللّه(ص) با ابوبكر به گوش مى رسد كه از «هجرت» سخن مى گويند.

اى شبِ سياهِ فراق به تعجيل بگذر كه خاتم رسولان در تدارك هجرت نور است و هلهله يثربيان را در دوازده قبا مى شنوم كه در انتظار رؤيت نورند و اى ناقه نجيب رسول اللّه(ص) بر ريگِ داغِ باديه ها بوسه زن كه هروله قدم هايت شمارش معكوس مبدأ هجرت است و آغاز تاريخ را مى بينم كه به يُمنِ توحيد و يكتاپرستى آيين محمدى(ص) روز و ماه و سالش را همه با يك رقم زده اند و امروز و يا آن روز را مى بينم كه 1/1/1 هجرى بر زمين و زمان مبارك گرديد و در مدخل شهر نور و توحيد و نبوت و امامت، جماعتى در انتظارند و هلهله برمى خيزد و سلام و صلوات مسلمانان مشتاق و منتظر به آسمان مى رود و ناقه را در گوشه اى عگال مى كنند، اگرچه اشتر خودْ خوابيده را عگال هم لازم نيست و در اين مكان، مسجدى بنا مى كنند كه رسول خدا به دست مبارك در بناى آن شركت نمود و قبا را بنا نهاد.

/ 69