پرواز شوق
همين كه در گوشه اى از صحن مسجدالحرام مى نشينى و به كعبه و حلقه طواف مى نگرى دلت پروازى مى شود، شور و حالى پيدا مى كنى، خود را به كوثرِ ازلىِ وجودْ وصل شده مى يابى. شعر در وجودت مى جوشد. آن غزلِ دو شب پيش، هنوز وجودم را تسخير كرده است. پاسى از نيمه هاى شب گذشته است و روبه روى ناودان رحمت الهى مى نشينم و آن را زمزمه مى كنم:
با پاى دل به سعى صفا مى رود دلم
هاجرصفت به چشمه خورشيد رفته جان
عيسى نفس به باد صبا مى رود دلم
از مروه رخ تو كجا مى رود دلم
عيسى نفس به باد صبا مى رود دلم