نام و سابقه تاريخى خانه خدا: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ (14)» همانا اوّل خانه اى كه براى مردمان بنا نهاده شد همان است كه در مكّه راهنماى جهانيان است.خانه خدا نام هاى عديده اى دارد كه از همه معروف تر كعبه مى باشد: «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعبَةَ الْبَيْتَ الحَرامَ قِياماً لِّلنَّاسِ...(15)» كعبه در لغت به معناى برآمدگى و مراد، بناى مكعب گون ميانه مسجدالحرام است.بيت الحرام، بكّة، بيت العتيق، بيت اللّه، مسجدالحرام، البيّنه، نادر، قريه، قديه، قادس و دوار نيز از اسامى خانه خدا مى باشد. تاريخ و زمان حقيقى بناى خانه خدا معلوم نيست و عموماً به حضرت آدم(ع) نسبت داده مى شود وبه نقل از قصص الانبيا آمده است كه حضرت آدم(ع) چون از بهشت رانده شد به كوه «سرانديب» و حوّا به جده فرود آمدند و سرانجام در حوالى مكّه ودر صحراى عرفات به هم رسيدند و هجرانِ بريدن از بهشت ازلى را به ديدار مجدّد يكديگر تخفيف دادند و بدين جهت، محل معارفه آنان را عرفات گويند.كعبه در ماجراى طوفان نوح آسيب ديد و حجرالاسود را بر فراز كوه ابوقبيس داشتند تا ايمن بماند و سپس حضرت ابراهيم(ع) با دستيارى فرزندش اسماعيل(ع) به معمورى كعبه پرداخت و حجرالاسود را نيز برپا داشتند و مقام ابراهيم نيز مكانى است كه ابراهيم پاى خود را بر سنگ آن نهاد و حجراسماعيل در زير ناودان كعبه و محل دفن هاجر و اسماعيل است و در بناى كعبه، ابراهيم و اسماعيل به راهنمايى جبرائيل سنگ بنا را از پنج كوه منى و سينا و جودى و ابوقبيس و صفا آوردند. چون كار بنا به انجام رسيد ابراهيم به دعا برخاست كه: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا اِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»(16) دو باب بر كعبه مقرر داشت: يكى در مشرق و ديگرى در مغرب. آن گاه جبرائيل آداب و مناسك حج را به ابراهيم آموخت و وجوب حج را ندا داد و كعبه، محل و مكان امن الهى مقرر شد (وَ اِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً ءَامِناً و...)(17). چون ابراهيم مكّه را ترك نمود و توليّت آن را به اسماعيل سپرد، اسماعيل به اداره امور كعبه همت گماشت و زمانى كه در سن 137 سالگى درگذشت او را در زير ناودان كعبه و كنار قبر مادرش، هاجر، به خاك سپردند كه اينك به حجر اسماعيل معروف و موسوم است. بعد از اسماعيل، طايفه «جُرهُم» و آن گاه «بنى خزاعه» اداره امور كعبه را به دست گرفتند و «عمرو بن لحى خزاعى» اولين پادشاهى بود كه بت پرستى را در مكّه رايج نمود و بت هاى ودّ، سُواع، يَغوث، يعوق و نسر در مكّه پرستش مى شدند.قصى بن كلاب بن مرّه، جد پنجم پيامبر گرامى اسلام، ابتدا با دختر «حليل بن حبشيه» آخرين امير خزاعى ازدواج كرد و آن گاه خزاعى ها را مغلوب و امير مكّه و توليّت كعبه گرديد.«قصى» اميرى مقتدر بود و توليّت و كليددارى و سقايت كعبه و بيرق دارى و فرماندهى سپاه مكّه را به عهده گرفت. در زمان او در اطراف كعبه و در مكّه ساختمان سازى شد. «دارالندوه» درواقع مجلس شور شهر مكّه بود و دارالندوه همان مكانى است كه در شب هجرت رسول اللّه(ص) چهل قبيله مكّه در آن به شور نشستند تا پيامبر اكرم را به قتل رسانند. بعد از قصى، عبدالدار فرزندش به كليددارى كعبه نايل آمد وعبدمناف وفرزندانش هاشم وعبدشمس و مطلب و نوفل سعى در گرفتن زمام كعبه از دست عموى خويش نمودند وسرانجام امور كعبه را بين خود تقسيم كردند و تا ظهور اسلام چنان بود.هاشم زنى از طايفه بنى النجّار يثرب داشت (اين طايفه همان طايفه اى بودند كه رسول اللّه(ص) در اولين روز هجرت زمينِ اولين مسجد مدينه را از آنان خريد) و از او پسرى به وجود آمد كه شيبه نام گرفت. پس از هاشم برادرش مطّلب به كعبه دارى پرداخت وشيبه را به مكّه آورد ومكّيان پنداشتند مطلّب بنده اى آورده، لذا او را عبدالمطلب ناميدند و هم او بود كه وارث مناصب مكّه شد و هم اينك باب شيبه در مسجدالحرام به نام او وجود دارد.از وقايع مهم زمان عبدالمطلب كندن مجدد چاه زمزم بود، زيرا جرهمى ها هنگام حمله خزاعى ها، جواهرات كعبه از جمله دو آهوى طلاى اهدايى گشتاسب پادشاه ايران را در چاه ريخته و سر آن را بسته بودند(18). عبدالمطلب آن ذخاير را يافت و از آنها درى براى كعبه ساخت و اين درب، اولين زيور زرّين منصوبه در كعبه شريف بود. حضرت محمد(ص)(19) فرزند عبداللّه بن عبدالمطلب (شيبة) بن هاشم بن عبدمناف بن قصى بن كلاب بن مرة بن كعب بن لوى بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان بود كه اغلب آنان كليددارى كعبه را داشتند و درود خدا بر آنان باد.هر كس به مكّه وارد شود، احرام بندد و به كعبه درآيد، آن گاه طواف كعبه نمايد و در پشت مقام ابراهيم دوگانه اى بگزارد و از باب الصفا به صفا شود تا چهار بار از كوه صفا به مروه رود و هم به مروه دَوَد و آن گاه سه بار به صفا بازآيد چنان كه در پايان راه در مروه باشد و شَعرى از گيسوان بتراشد. آن گاه به زمزم شود و تشنگى ايام حيات را به جرعه اى فرو نشاند و در صحن مسجدالحرام به خنكاى سنگفرش هاى سپيدينش نشيند و حلقه سماع احراميان بنگرد و جانِ جانِ خويش را به پرده حريرين ذكر و دعا و نيايش سپارد و هم در حال به جمع درياييان فرو غلتد كه غوطه خوردن از درياى لطف الهى دريادلى مى خواهد و پس آن گاه صافى و پاكى شده چنگ در حلقه كعبه زند و مراد دل از دلستان ازلى بگيرد و عاشق صفت و دست افشان به اين سعادت عظمى شادمانه گردد، آن كس داند كه پيرِ حكيمِ يك لاقباى قباديانى هزار سال پيش چه نيكو و جامع و مانع و روان و روشن، وصفِ صفتِ كعبه نموده است و لا جرم بر او درود و سپاس گويد.