ياد مجنون - ز ملک تا ملکوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ز ملک تا ملکوت - نسخه متنی

اسدالله بقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ياد مجنون

نمى دانم چرا در دل شب به ياد حج رفتن قيس عامرى افتادم. آخر در ميان قصه هاى عاشقانه ادبيات ما، ليلى و مجنون خميرمايه حجازى دارد. اين جوان حرمان كشيده از غم هجران ليلى سر به بيابان مى گذارد. پدرش هر چه مى كند بى نتيجه مى ماند، آخرالامر به خداى كعبه روى مى آورد، آخرين پناه و ملجأ بى پناهان. مجنون را به خانه خدا مى آورد تا حلقه نشين كعبه گردد و جنون عشق از سر برون سازد، اما مجنون چون حلقه كعبه در دست مى گيرد چونان مار خفته از جاى برمى جهد كه:




  • گويند ز عشق كن جدايى
    پرورده عشق كن سرشتم
    يا رب به خدايى خداييت
    كز عشق به غايتى رسانم
    گرچه ز شراب عشق مستم
    گويند كه خو ز عشق وا كن
    يا رب تو مرا به روى ليلى
    از عمر من آنچه هست بر جاى
    بستان و به عمر ليلى افزاى (8)



  • اين نيست طريق آشنايى
    بى عشق مباد سرنوشتم
    وانگه به كمال كبرياييت
    كو ماند اگرچه من نمانم
    عاشق تر از اين كنم كه هستم
    ليلى طلبى ز دل رها كن
    هر لحظه بده زياده ميلى

/ 69