مكّه از زبان ناصر خسرو - ز ملک تا ملکوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ز ملک تا ملکوت - نسخه متنی

اسدالله بقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مكّه از زبان ناصر خسرو

قريب هزار سال پيش (9)، ناصرخسرو قباديانى صفت شهر مكّه -شرفهااللّه تعالى- را چنان فصيح و شيوا و رسا تصوير مى كند كه حق مطلب، ذكر بى تصرّف شمّه اى از آن سفرنامه جاويد است:

شهر مكّه اندر ميان كوه ها نهاده است، نه بلند و از هر جانب كه به شهر روند تا به مكّه نرسند نتوان ديد. و بلندترين كوهى كه به مكّه نزديك است كوه ابوقبيس است و آن، چون گنبدى گرد است چنان كه اگر از پاى آن تيرى بيندازند بر سر رسد و در مشرقى شهر افتاده است. چنان كه چون در مسجدالحرام باشند به دى ماه آفتاب از سر آن برآيد و بر سر آن ميلى است از سنگ برآورده، گويند ابراهيم 7 برآورده است. و اين عرصه كه در ميان كوه است شهر است. دو تير پرتاب در دو بيش نيست و مسجدالحرام به ميانه اين فراخناى اندر است و گِرد بر گِرد مسجدالحرام شهر است و كوچه ها و بازارها و هر كجا رخنه اى بر ميان كوه در است ديوار باره ساخته اند و دروازه برنهاده و اندر شهر هيچ درخت نيست مگر بر در مسجدالحرام كه سوى مغرب است كه آن را باب ابراهيم خوانند بر سر چاهى درختى چند بلند است و بزرگ شده. از مسجدالحرام بر جانب مشرق بازارى بزرگ كشيده است از جنوب سوى شمال و به سر بازار از جانب جنوب كوه ابوقبيس، صفاست و آن چنان است كه دامن كوه را همچون دَرَجات بزرگ كرده اند و سنگ ها به ترتيب رانده كه بر آن آستانه ها روند خلق و دعا كنند و آنچه مى گويند "صفا و مرَوَه كنند" آن است. و به آخر بازار از جانب شمال، كوه مروه است و آن اندك بالاى است و بر او خانه هاىِ بسيار ساخته اند و در ميان شهر است و در اين بازار بدوند، از اين سر تا بدان سر.

و چون كسى عمره خواهد كرد اگر از جاى دور آيد به نيم فرسنگى (10) مكّه هرجا ميل ها كرده اند و مسجدها ساخته اند كه عمره را از آنجا احرام گيرند. و احرام گرفتن آن باشد كه جامه دوخته از تن بيرون كنند و اِزارى بر ميان بندند و ازارى ديگر يا چادرى بر خويشتن درپيچند و به آوازى بلند مى گويند كه: «لبيك اللهم لبيك» و سوى مكّه مى آيند و اگر كسى به مكّه باشد و خواهد كه عمره كند تا بدان ميله ها برود و از آنجا احرام گيرد و لبيك مى گويد و به مكّه درآيد به نيت عمره. و چون به شهر آمد به مسجدالحرام درآيد و نزديك خانه رَوَد و بر دست راست بگردد چنان كه خانه بر دست چپ او باشد و بدان ركن (11) شود كه حجرالاسود در اوست و حجر را بوسه دهد و از حجر بگذرد و بر همان ولا بگردد باز به حجر رسد و بوسه دهد يك طوف باشد.

و بر اين ولا هفت طوف بكند سه بار به تعجيل بدَوَد كه برابر خانه است و پَسِ مقام بايستد چنان كه مقام مابين او و خانه باشد و آنجا دو ركعت نماز بكند و آن را نماز طواف گويند. پس از آن در خانه زمزم شود و از آن آب بخورد يا به روى بمالد و از مسجدالحرام به باب الصفا بيرون شود و آن درى است از درهاى مسجد كه چون از آنجا بيرون شوند كوه صفاست.

بر آن آستانه هاى كوه صفا شود و روى به خانه خدا كند و دعا كند و دعا معلوم است چون بخواند فرو آيد و در اين بازار سوىِ مروه برود و آن چنان باشد كه از جنوب سوى شمال رود و در اين بازار كه مى رود بر درهاى مسجدالحرام مى گردد و اندر اين بازار آنجا كه رسول اللّه(ص) سعى كرده است و شناخته و ديگران را شتاب فرموده گامى (12) پنجاه باشد و بر دو طرف اين موضع چهار مناره است. از دو جانب مردم كه از كوه صفا به ميان آن دو مناره رسند از آنجا بشتابند تا ميان دو مناره ديگر كه از آن طرفِ بازار باشد و بعد از آن آهسته روند تا به كوه مروه و چون بر آستانه ها رسند بر آنجا روند چنان كه چهار بار از صفا به مروه شوند و سه بار از مروه به صفا، چنان كه هفت بار از آن بازار گذشته باشند(13).

/ 69