تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی

محمد مددپور

نسخه متنی -صفحه : 161/ 53
نمايش فراداده

باب دوم: تاريخ هنر اسلامى

فصل اول: زمينه هاى پيدايى هنر اسلامى

طرح تاريخ هنر اسلامى و شرح اوضاع حاكم بر آن مشكل تر از بررسى و مطالعه تاريخ علم يا سياست اسلامى است كه غلبه حضور و احوالات و ظهور آن در كلمات ونقوش و الحان اقتضاى تعمق و تذكرى بيش از مطالعه علم يا سياست،كه اغلب تفكرحصولى و تدبير و يا وجود سنت رسمى وجه غالب آن است،دارد.على الخصوص كه دربادى نظر و ظاهرا برخى هنرهاى رايج در تمدن اسلامى در بعد از قرآن و ماثورات حضرت نبى(ص)و ائمه اطهار تكوين و گسترش يافته اند (1) .اگر فلسفه و دانش يونانى بانهضت ترجمه و با تدابير بسيار به تمدن اسلامى روى مى آورد  و جبهه مخالف علوم شرعى را در اين تمدن به وجود مى آورد،هنر بيگانه نيز با تاييد خلفاى اموى و عباسى به كمك معماران و نقاشان و شاعران موجى را در تمدن اسلامى ايجاد نمود.با اين تفاوت كه تعارض آن با عالم اسلام به جهت پذيرش فرهنگ كفر آميز فرعونى و آخر الزمانى اموى-عباسى كمتر جلوه مى كرد و تنها گروهى محدود از متفكران اسلامى نحله ها و صورى از آن را نظرا و گاه عملا تحريم كردند-از جمله صور ونحله هايى از شعر و موسيقى باطل و نقاشى و پيكر تراشى جاهلى كه صريحا پيامبر(ص) آن را طرد كرده بود -اما بيشتر صور هنرى ملل و نحل مشترك آن عصر به نحوى از انحاءبا پذيرش صورت اسلامى در ساختمان فرهنگ سنتى اسلام شركت كردند،و گاهى نيزاسلام را در حكم ماده صورت خويش در آوردند و در حقيقت «صورت »همان صورت شرك و كفر بود.اين آثار بخشى از هنرها و علوم فلسفى و غريبه و فنون و اخلاق وسياست نظرى و عملى بيگانه از جهان اسلامى را تشكيل دادند در حالى كه ربطى به اصل ذات اسلام نداشتند و با آن متباين بودند.

به هر تقدير با گسترش ديانت اسلامى در فتوحاتى كه بيشتر در عصر اموى اتفاق افتاد، بسيارى از هنرها چون ساير شئون فرهنگى ملل و نحل مختلف در قلمرو ولايات اسلامى قرار گرفتند و از آنجا كه بسيارى از آنها به صورت آثارى مادى و تجربى بودند نظيرمعمارى، نقاشيها و پيكره ها و صنايع مستظرفه(تجملى و ضرورى)،بسيار سريعتر واردجامعه اسلامى شدند به طورى كه بسيارى از اين آثار در دوره امويان در تمدن اسلامى رواج يافت (2) .