تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی - نسخه متنی

محمد مددپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


1)از اين جمله اند كارل پوپر كه با كتاب جامعه باز و دشمنانش(ترجمه على اصغر مهاجر،
تهران، شركت سهامى انتشار،1364)در مسير فكرى پوزيتيويستهاى جديد در معارضه با
عقايد و تفكرنظرى كل انگارانه فلسفى و دينى در كتاب اصلاح يا انقلاب(ترجمه هوشنگ
وزيرى،تهران،خوارزمى،1355)كه مصاحبه اى با پوپر و ماركوزه است،جامعه انگليس را بهترين
و عاليترين صورت جوامع موجود معرفى مى كند.

2) Der Untergang es Abenlanes,Oswal Sengler,Deutscher
Taschenbuch Verlag,S.8 رك به:آسيا در برابر غرب،داريوش شايگان،تهران،امير
كبير،1356،ص 160.

3)رجوع شود به بحث صورت شناسى فرهنگى-تاريخى در معارف دينى و اسلامى:علم
الاسماءتاريخى.

4)فلسفه مذاهب از نظر عين القضات همدانى،نصر الله پور جوادى،نشر دانش،سال اول،
شماره چهارم،صفحه 15.

5)صورت در برخى روايات به اين معناست از اين جمله است،قول پيامبر:«خلق الله آدم على
صورته.»يعنى خداوند انسان را به صورت خويشتن يعنى حقيقت خود آفريد و مظهر خود
ساخت وكاملترين نمونه مظاهر را حجت تاريخى قرار داد.

Deva به هندى و ديو به فارسى و
6)طاغوت احتمالا معرب كلمه زئوس با كلمات دوا
Dieu به فرانسه هم ريشه و هم
Theos به لاتينى و يونانى و
Deos وتئوس
ديئوس
معنى است.

7)از نظرگاه بحث اسماء اسم جديد غالب و حاكم در حكم صورت،و اسم قديم در حكم ماده
است.

هر بار كه صورت تازه و اسم تازه مى آيد صورت گذشته نسخ مى شود و مظاهرش حكم ماده
براى اسم جديد پيدا مى كنند.پس چنين نيست كه مظاهر صور گذشته از بين بروند،بلكه
ديگر منشا اثرنيستند زيرا اسم آنها مستور و نهان شده است و از فعليت خارج و به صورت امر
بالقوه در مى آيد وتنها صورت و اسم غالب منشائيت اثر پيدا مى كند.

8)محى الدين ابن عربى در فصوص الحكم هر يك از انبياء را مظهر اسمى از اسماء و ناطق به
حكمتى دانسته است.همچنين عبد الرحمن جامى درباره اينكه ادوار تاريخى هر يك مظهر
اسمى از اسماءالهى است،به تبع محى الدين مى گويد:

در اين نوبتكده صورت پرستى
زند هر كس به نوبت كوس هستى
حقيقت را به هر دورى ظهورى است
ز اسمى بر جهان افتاده نورى است
اگر عالم به يك منوال بودى
با انوار كان مستور ماندى
در تفسير ابيات فوق مى توان نظر هيدگر را ذكر كرد.او مى گويد در هر دوره اى از ادوار
تاريخى حوالت چنان است كه حقيقتى تحقق پيدا مى كند و تحقق اين حقيقت مستلزم خفاى
حقايق ديگراست.در اين مواقف،نورى غلبه مى كند و انوار ديگر مورد غفلت قرار مى گيرد.
متفكر معاصرآلمانى اين مواقف را مواقف وجود و حقيقت وجود مى گويد،به عبارت ديگر،در
هر دوره،وجودظهورى دارد اما ظهور وجه تازه وجود،مستلزم خفاء وجوه ديگرى است.

9)تجلى و ظهور حق به اسماء متقابله جمال و جلال است،و اسم نيز كه عبارت است از
سبت خاص ذات و صفت،از نسبت حق با اعيان ثابته حاصل مى شود.بدين معنى كه ميان ذات
با هر يك از اعيان ثابته نسبتى خاص وجود دارد كه از آن به اسم تعبير كرده اند،زيرا هر نسبتى
مستلزم صفتى است ونسبت ميان ذات و صفت را اسم گفته اند.اما اسم جمال،مستلزم لطف و
رحمت و قرب و اسم جلال،متضمن قهر و غضب و بعد است.همان طورى كه عرفا اشاره
داشته اند،
هر جمالى مستلزم جلالى است و در پس پرده هر جلالى نيز جمالى است.زيرا كه
جلال احتجاب حق است به حجاب عزت و كبريايى از عباد،تا هيچ كس او را به حقيقت و هويت،
چنانچه هست نشناسد كه «سبحانك ما عرفناك حق معرفتك ».و جمال تجلى حق است به وجه
و حقيقت خود از براى ذات خود.پس جمال مطلق حق را جلالى باشد و آن قهاريت جمالى
است و شدت ظهور آن كه جميع اشياء را افناءدر تجلى وجه مطلق حاصل مى شود.و اين مرتبه
علو جمال است
 و اين جمال را دنوى هست كه باآن به اشياء نزديك مى گردد و آن دنو ظهور
جمال مطلق است به صورت جميع اشياء اين دنو جمال را نيز جلالى هست و آن احتجاب
جمال مطلق است به تعينات اكوان(موجودات)،پس در دو سوى جمال،جلال است.جلال اول
همان مقام كفر حقيقى،و جلال دوم همان مقام كفر باطل و باطل شرعى است،اولى پايه تعالى
و دومى اسباب تدانى است.هنر غير دينى در اين مرتبه ثانى متحقق مى شود.

10)اشاره به «و علم آدم الاسماء كلها...فقال انبئونى به اسماء هؤلا يا آدم انبئهم به اسمائهم.»










/ 161