چهار دوره فرهنگى-تاريخى
اما اكثر مورخان غربى چه آنها كه به تيپولوژى تاريخى معتقدند يا به سير ارتقايى تاريخ،در هرحال تاريخ را به سه يا چهار دوره تاريخى از نظر فرهنگى و زمانى صورت بندى كرده اند كه
عبارتند از:دوره شرق يا ما قبل يونانى،دوره فرهنگ يونان وروم،دوره قرون وسطاى مسيحى
و فرهنگ اسلامى و بالاخره دوره جديد فرهنگ جهانى غرب.به تناسب اين ادوار چهار دوره
بزرگ هنرى نيز مى توان بر شمرد (1) .در اين ميان شرق خمير مايه تمدن غرب تلقى مى شود.اگر شرق را در حكم مادة المواد تلقى كنيم،ادوار بعدى در طول تاريخ،اين دوره وفرهنگ را
نهان كرده اند.اكنون اگر اين مادة المواد را در مركز قرار دهيم و دوايرى دورآن فرض كنيم،هر
دايره نماينده فرهنگ و تيپ و صورت نوعيه اى خواهد بود.هردايره اى كه محيط بر دايره
ديگرى است در واقع حجابى براى آن دايره است يا به عبارت ديگر دواير محيط،دواير محاط را
در خود مى پوشانند و صورت نوعى و روح خود رابر آنها مى زنند.از اينجا همواره فرهنگهاى
لاحق از فرهنگهاى سابق چون مواد بهره مى گيرند و بقاياى فرهنگ قديم براى فرهنگ جديد
در حكم ماده است براى صورت نوعى و روح جديد فرهنگى كه بر تفكرات و اعمال مسلط است.
اگر تفكر غالب عقلانى است،دين نيز به تبع تفكر و فرهنگ عقلانى،در حكم ماده،صورت و
وجهى عقلانى پيدا مى كند و مسخ مى شود.براى سه دوره يونانى،مسيحى و جديد مى توان سه صورت نوعى «جهان مدارى »،
«خدامدارى »و«انسان مدارى »را فرض كرد (2) كه به حقيقت بسيار نزديك است،زيرا دراين سه
دوره بزرگ تمدن و تفكر و هنر سه تيپ مذكور را به عيان مى توان مشاهده كرد،هر چند كه
آثار غير مسلط بيگانه اى نيز مى توان در اين سه دوره مشاهد كرد.امابه هر صورت موضوع
غالب همان است كه مدار فرهنگ بر آن داير شده است.