دوگانگى حضور و غياب روحانيت در هنر اسلامى و مسيحى - تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی - نسخه متنی

محمد مددپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



















دوگانگى حضور و غياب روحانيت در هنر اسلامى و مسيحى

گفتيم كه هنر دينى را مى توان محاكات و ابداع امر غيبى و تجليات حق تعالى در صورت
خيالى دانست،اين هنر در قرب و نسبت بى واسطه با حق حاصل مى شود.

از اين رو هنر با قرب و دوستى و محبت مرادف مى شود و با«ولايت ».هر چه هنرمند قرب و
ولايتش به حق بيشتر باشد،مقام و منزل هنر او برتر خواهد بود و نهايتا مصداق انسان كامل
خواهد گرديد.در مقابل هنر دينى،هنر دنيوى محاكات امر نفسانى و حجب مظاهرالهى است.

 اين هنر در بعد از حق و نسبت بى واسطه با نفس اماره غافل و اشياء و امورى كه در حجب
اوهام و پندارهاى نفسانى افتاده اند متحقق مى شود.بدين معنى هنر جديدبه معنى خاص
هنر دنيوى در بى هنرى و بى ولايتى استقرار و بسط و تماميت يافته است.

اما هنر موجود در تمدن اسلامى با تذكر به اينكه برخى از شئون آن در بعد از حقيقت اسلام
متحقق شده است (1) ،چه وضعى پيدا كرده؟آيا اين هنر بالتمام در قرب و ولايت حقيقى به حق
و حقيقت اسلامى ظهور كرده يا در بى ولايتى؟آيا شعر،موسيقى،نقاشى،صنايع مستظرفه و
معمارى موجود در تمدن اسلامى همه منشا دينى و اسلامى دارند؟آياشعر ابونواس و
موسيقى فارابى و نقاشى رضا عباسى،فرشها و فلزكارى سلجوقى ومسجد جامع دمشق و كاخ
الحمرا همه در نسبت و قرب با حقيقت اسلام متحقق شده اند؟وهمه مظهر ولايت اسلامى
هستند يا نشانه اى از غفلت از اين حقيقت؟
قدر مسلم اين است كه اوضاعى در تمدن اسلامى سيطره داشته كه در ديگر تمدنهاى دينى از
جمله تمدن مسيحى آن را نمى توان مشاهده كرد و آن وضع خاص روحانيت است.اين وضع
خاص كه عبارت است از دورى نسبى يا مطلق يا نزديكى مطلق به جريانهاى سياسى موجود
است.بدين تفصيل كه علماى اسلامى يا بالكل تابع حاكمان بوده يا استقلال تام و تمامى
سبت بدانان داشتند:گاهى نيز با وجود نزديكى در جهاتى،در جهات ديگر چندان دخالت در
امور نمى كردند.

به هر حال كمتر اتفاق مى افتد كه روحانيون ضمن شركت در فعاليتهاى
رسمى سياست موجود بر ملوك و سلاطين و خلفااستيلاء داشته باشند.در حالى كه در جهان
مسيحى تشكيلات روحانى چون دولتى در برابرتشكيلات حكومتى عمل مى كرده است،و
حتى در غرب عالم مسيحيت يعنى «امپراتورى مقدس روم غربى »اين پاپ بود كه رياست و حق
فرمانروايى را به سلاطين وامپراتوران اعطاء مى كرد.از اين رو كليساى كاتوليك در وضعى
برتر نسبت به سياستمداران قرار مى گرفته است
.بسيارى از امپراتوران متدين در قرون وسطى
درتقرب به كليسا و پاپ مى كوشيدند.هنگامى كه پاپها به فساد گراييدند و دستگاه مسيحى رو
به ضعف نهاد،سياستمداران از موضعى برتر برخوردار شدند و پاپ تابع سياست و امرآنها
گرديد،تا آنكه پس از رنسانس قدرت دنيوى جايگزين قدرت دينى شد.به هر حال تاثيرات
متقابل روحانيون و سياستمداران بنابر وجود دو نهاد دينى و دنيوى بسيار بود.

/ 161