باب اول: حكمت هنر اسلامى
فصل اول پيدايى و ابداع اثر هنرى: تاملاتى در زمينه ماهيت هنر و شعر
پرسش از ماهيت هنر و شعر و پيدايى و ابداع اثر هنرى و شعرى به اعتبارات مختلف موردتعرض متفكران قرار گرفته است.مؤسس مباحث نظرى در باب هنر،افلاطون بوده است! (1) اما
در حقيقت مفصلترين مباحث عقل نظرى يونانى در باب هنر را در آثارارسطو مى توان
مشاهده كرد.همانطورى كه ما بعد الطبيعة ارسطو در حقيقت بسط فلسفه افلاطونى است،
آراء او در باب هنر نيز تفصيل آراء افلاطون و باز انديشى در مبادى متافيزيك يونانى است.اما
در بحث حاضر كه در واقع بر اساس علل چهارگانه مادى،صورى،فاعلى و غايى ارسطويى-كه
در نظر او مبناى پرسش از علل و مبادى وجودى موجودات،بوده-تنظيم شده،تفكر ارسطويى
صرفا در مقام صورت بحث در كارآمده است،در حالى كه اصل و اساس معنوى تئورى ابداع اثر
هنرى بر حكمت اسلامى ومبانى نظرى هنر دينى مبتنى است و طرح حكمت يونانى هنر،
بيشتر در جهت بيان تباين ذاتى هنر دينى و ما قبل يونانى با هنر متافيزيك يونانى است.حال پس از اين مقدمه اجمالى به طرح مباحث مى پردازيم.پيدايى اثر هنرى به مثابه حاصل كار فكرى-عملى،مقتضى گذار از قوه به فعل و به تعبيرى از
نيستى به هستى است،اين گذار از نظرگاه ارسطويى به چهار علت نيازمند است كه در مقدمه
مذكور افتاد.ماده شعر و علت مادى آن،محاكات و تخييل (2) شاعر است در باب آنچه كه مقصود ومنظور و
مورد محاكات شاعرانه اوست.فى المثل،عارف شاعرى موضوع محاكاتش عالم قدسى و اسماء و
صفات الهى است و احوالات و مواجيد خويش را در صورت خيالى تاليف و تركيب ابداعى
مى كند.در اين وضع و مقام،شاعر با حقايقى مواجه است كه ازسنخ صور خيال نيستند،اما او
در عالم خويش اين حقايق را متمثل مى كند و جامه صورت خيالى به آنها مى پوشاند
،و يا
شاعرى كه مورد محاكاتش احوالات و خواطر باطنى اين جهانى است،صورت خيالى را در
تركيب ابداعى خود در كار مى آورد.بايد توجه داشت كه محاكات در اينجا تكرار صرف
يست بلكه به قول «هگل »،«حالتى است كه درآن كرمى بخواهد هنگام خزيدن از فيل تقليد
كرده باشد.»در اين محاكات غالبا زيبايى ظهور مى كند و آنگاه كه هنرمند باطن زشت خويش
را محاكات مى كند،زيبايى چون جلوه جمالى وجود نهان مى شود.