هر نقش و نگارى كه مرا در نظر آيد حسنى و جمالى و جلالى بنمايد جهان در تفكر اسلامى جلوه و مشكات انوار الهى است و حاصل فيض مقدس نقاش ازلى،و هر ذره اى و هر موجودى از موجودات جهان و هر نقش و نگارى مظهر اسمى ازاسماء الهيه است و در ميان موجودات،انسان مظهر جميع اسماء و صفات و گزيده عالم است.
هنرمند در پرتو چنين تفكرى،در مقام انسانى است كه به صورت و ديدار و حقيقت اشياء در وراى عوارض و ظواهر مى پردازد.او صنعتگرى است كه هم عابد است و هم زاير،او چون هنرمند طاغوتى با خيالاتى كه مظهر قهر و سخط الهى است،سر و كارندارد.وجودى كه با اثر اين هنرمند ابداع مى شود نه آن وجود طاغوتى هنر اساطيرى وخدايان ميتولوژى است و نه حتى خداى قهر و سخط يهوديان يعنى «يهوه »،بلكه وجودمطلق و متعالى حق عز شانه و اسماء الله الحسنى است كه با اين هنر به ظهور مى رسد.ازاينجا صورت خيالى هنر اسلامى متكفل محاكات و ابداع نور جمال ازلى حق تعالى است،نورى كه جهان در آن آشكار مى شود و حسن و جمال او را چون آيينه جلوه مى دهد.
در حقيقت بود اين جهانى،رجوع به اين حسن و جمال علوى دارد و عالم فانى در حدذات خويش،نمودى و خيالى بيش نيست: هستى عالم نمودى بيش نيست سر او جز در درون خويش نيست در نظر هنرمند مسلمان به قول غزالى «عالم علوى حسن و جمال است و اصل حسن وجمال تناسب و هر چه متناسب است،نمودگارى است از جمال آن عالم،چه هر جمال وحسن و تناسب كه در اين عالم محسوس است،همه ثمرات جمال و حسن آن عالم است.
پس آواز خوش موزون وصورت زيباى متناسب هم شباهتى دارد از عجايب آن عالم » (6) . پس او مجاز را واسطه حقيقت مى بيند و فانى را مظهر باقى،به عبارتى،او هرگز به جهان فانى التفات ندارد،بلكه رخ اوست كه اين جهان را برايش خوش مى آرايد: مرا به كار جهان هرگز التفات نبود رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست پس او با رخ حق و جلوه رخ حق در مجالى و مظاهر اعيان ثابته كه عكس تابش حقندو ديدار وجه الهى سر و كار پيدا مى كند.در اين مرتبه،صورت خيالى براى هنرمندمشاهده و مكاشفه شاهد غيبى و واسطه تقرب و حضور به اسم اعظم الهى و انس به حق تعالى است.بدين اعتبار او«لسان الغيب »و«ترجمان الاسرار»الهى مى گردد و قطع تعلق از ما سوى الله پيدا مى كند و به مقام و منزل حقيقى يعنى توحيد،كه مقام و منزل محمود انسانى است سير مى كند.هنرمند با سير و سلوك معنوى خويش بايد از جهان ظاهرى كه خيال اندر خيال و نمود بى بود و ظلال و سايه عكس است،بگذرد و به ذى عكس و ذى ظل برود و قرب بى واسطه به خدا پيدا بكند.
به هر تقدير جلوه گاه حقيقت در هنر،همچون تفكر اسلامى،عالم غيب و حق است.